در گفتههای من تناقض نیست. در وجود من، در هستی من، تناقض هست. میدانید زندگی مرا به چه باید تشبیه کرد؟ به چشمه آب زلالی که در گوشهای از کوهستان از زمین میجوشد. آب صاف و خنکی است، این آب هستیبخش و روحافزاست، این آب از کوهستان که سرازیر میشود غران و خروشان است. از تخته سنگها میجهد، بوتهها را از جا میکند، شنریزهها را با خود میغلطاند. وقتی به جلگه رسید آرام و مصفاست، چمنها را میآراید و گلها را طراوت میبخشد و برکت همراه دارد. همین آب وقتی به مرداب رسید و یا در حوضهای متعفن باقی ماند، گنداب میشود. اگر به شورهزار رفت به عمق زمین نشست میکند و روی زمین دیگر اثری از آن نیست. اما باز به قعر زمین که نشست صاف و زلال میشود. این است زندگی من. همان آب صاف و روحافزاست که به این شکلهای ناجور درمیآید
مریم
27
دی