آنچه برپایهٔ تولیدمثل تجویز نشدهبود یا در تولیدمثل تجلی نمییافت، دیگر نه کاشانهای داشت، نه قانونی و نه سخنی. هم مطرود بود، هم مردود بود و هم به سکوت واداشته میشد. نه تنها وجود نداشت، بلکه حق وجودداشتن هم نداشت، و به محض کوچکترین بروزی (چه به صورت عمل یا گفتار) نابود میشد. برای مثال، بهخوبی میدانیم که کودکان فاقد سکس (رابطهٔ جنسی) اند و این دلیلی است برای ممنوعیت آن برای آنها، قدغنبودن سخنگفتن دربارهٔ آن، بستن چشمها و گوشها هرآنجاییکه سکس حضور دارد و دلیلی است برای سکوتی عمومی و تعمدی. اینها میتوانند ویژگی سرکوب باشند که سرکوب را متمایز میکنند از ممنوعیتهای قانون صرف کیفری: سرکوب درست مثل حکم به ناپدیدشدن بود، و نیز مثل حکم به سکوت، تأیید عدم وجود، و درنتیجه، گواهی بر هرآنچه نباید دربارهاش نه سخن گفت، نه آن را دید، نه از آن آگاه بود.
خدیجه
13
دی