عطیه

نفرت واقعی از اعماق می‌آید، از جوانی‌ای که کارِ مظلومانه بی‌دفاع تباهش کرده. این نفرتی‌ست که آدم را می‌کشد. نفرتِ چنان عمیقی که در هر حال ازش چیزی همه جا باقی می‌ماند. مثل شیره‌ای آن‌قدر روی زمین پخش می‌شود که همه چیز را زهرآگین می‌کند، آن‌قدر که دیگر چیزی نمی‌روید غیر از رذالت، میان مرده‌ها، میان آدم‌ها.