رضا

گروچنکا دربرابر میتیا سر فرود آورد و گفت: «به تو گفتم که از آنِ تو هستم و از آنِ تو خواهم ماند، هرجا که تو را ببرند، همواره به‌دنبالت خواهم آمد، خداحافظ به تویی که زندگی‌ات تباه شد بی‌آن‌که مقصر باشی.»