خدیجه

نه این‌که اتلس انتظار بی‌نقص‌بودن داشته باشد و آن را بخواهد. موضوع فقط آن است من بارها برخورد تصادفی با او را مجسم کرده بودم اما در هیچ‌یک از آن خیالات، هنگام این رویارویی، خودم را وسط یک صبح پرتب‌وتاب و نیم ساعت پس از آن‌که هدف یک مشت پر از غذای کودک یازده‌ماهه قرار گرفته باشم، مجسم نکرده بودم.
او خیلی خوش‌تیپ بود. بوی خوبی هم می‌داد.
احتمالا من بوی شیر مادر می‌دهم.