واقعاً آن اتفاق افتاد؟ واقعاً چنین سوالهای ناجوری از اتلس پرسیدم که باید تا یک سال خجالت بکشم؟
اما به نظر نمیرسید معذب شده باشد. به نظر میرسید از دیدن من خیلی خوشحال شده و آن موقعی که مرا در آغوش گرفت، ناگهان چیزی خفته در وجودم بیدار شد.
اما تازه همین الان فرصت کردهام به دستشویی بروم و حالا که خودم را در آینه میبینم، دلم میخواهد گریه کنم. لباسم لکهلکه است. تمام بلوزم پر از لکهای هویج است و لاک ناخنهایم گویی از ژانویهٔ امسال لبپر بوده است.
خدیجه
20
آذر