خدیجه

با وجود آن‌که دو ساعت از زمانی که تصادفی با اتلس برخورد کردم، می‌گذرد، هنوز دست‌هایم می‌لرزد. نمی‌دانم می‌لرزم چون مضطربم یا برای آن است از وقتی رسیدم، آن‌قدر سرم شلوغ بوده است که نتوانسته‌ام چیزی بخورم. حتی پنج ثانیه آرامش نداشته‌ام اتفاق امروز صبح را در ذهنم پردازش کنم، چه رسد به این‌که صبحانه‌ای را که با خود آورده‌ام، بخورم.