خانم

تابستان، در این ساعت، همه اسپانیا خوابیده است و گرما تا شب ادامه دارد. او ناگزیر بود، تمام روز، بالاپوش خود را همراه داشته باشد، گاه و بی‌گاه به سرش می‌زد که این بار اضافی را از خود دور کند. ولی، بلافاصله یادش می‌آمد همین بار اضافی او را از سوز و سرمای سحرگاهی دشت‌های اندلس در امان نگه می‌دارد. به خودش گفت: «اگر علت وجودی‌اش چنین روشن است، دلیلی ندارد در گرمای روز تحملش نکنم. بهتر است، برای مقابله با حوادث غیرمنتظره، همیشه آماده باشم.» و از آن زمان، وزن بالاپوش را با علاقه تحمل کرد.