جیکوب در تخت دیگر کنارِ در خوابیده بود؛ غرقِ خواب و در بیهوشیای عمیق بود. آروارهٔ گوسفند با آن دندانهای زردِ بزرگ کنار پایش بود. جیکوب با پایش آن را به طرف نردههای تخت هل داده بود.
بیرون، توفان در ساعتهای اولیهٔ صبح قطع شد، ولی باران بیوقفه و با شدت میبارید. گل مینا روی زمین له شده بود. سطلِ بچه تا نیمه پُر از باران شده بود و خرچنگ با پوستهٔ شیریرنگ آهسته کف سطل میچرخید، سعی میکرد با پاهای ضعیفش از دیوارهٔ شیبدار بالا برود؛ سعی میکرد و میافتاد، بارها و بارها سعی میکرد.
خدیجه
17
آذر