امام گفت: تو فکر میکنی اونها از کشتن من اِبایی دارند؟ یا مثلا از جدّ من حیا میکنند؟! یا ملاحظهٔ قوم و خویشی رو میکنند؟ مگه تو تاریخ نخوندی؟ مگه قرآن نخوندی؟ مگه نمیدونی که بنیاسرائیل با اینکه پیغمبرزاده بودند از سپیدهدَم تا بالا اومدن آفتاب، هفتادتا پیغمبرِ خدا رو کشتند و بعدش هم با خیال راحت، مشغولِ دادوستد شدند؟! انگارنهانگار که کاری کردند و پیغمبری رو کُشتند! تو فکر میکنی یزید از بنیاسرائیل بهتر و باملاحظهتره؟! انگاری امام میخواست به عبداللهبنعُمر حالی کنه که تاریخشناسی یه سرگرمیِ علمی نیست. بلکه تجربهآموزی و عبرتاندوزی و افزودن عمر گذشتگان به عمر خویشه! او میخواست بگه که گذشته، چراغ راه آینده است. امام میخواست بگه که آدمها اگه حافظهٔ تاریخی نداشته باشند کودک و بیتجربه میشند که باید در هر کاری از صفر شروع کنند. اما عقل حکم میکنه که آدم در هیچکاری از نقطهٔ صفر آغاز نکنه، بلکه از تجربههای دیگران که در تاریخ یافت
خانم
16
آذر