بوتار آموزگار بازنشسته، با حالتی مغرور، سبیلی کوچک و سفید؛ شصت سالی دارد. اما سرزنده است. (او همه‌چیز را می‌داند، همه‌چیز را می‌فهمد.) کلاه بِره بر سر دارد؛ روپوش کار بلند خاکستری پوشیده، روی بینی گنده‌اش عینک دارد و مدادی

در زندگی تنها یک مشغولیت جدّی وجود دارد و آن مرگ است.

بانو! زمانی که با زمانه خویش نساختی، و با مسندنشینان و امربران ایشان کنار نیامدی، و آنچه را که جاهلان می‌گویند، جاهلانه باز نگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد

تغییرات باید هم‌زمان در جبهه‌های مختلف صورت بگیرد. معضلات موجود در یک جبهه عموماً با مقاومت‌های استواری در جاهای دیگر محدود شده و از بروز بحران‌های سراسری جلوگیری کرده‌است. هرچند در مواردی درهم‌تنیدگی تناقضات، بسیار مهلک از کار درآمده‌است. تشدید

من با یزید بیعت کنم؟ یزیدی که فسق و فجورش آشکار است، شراب می‌خورد، سگ باز و بوزینه باز است و با خاندان پیامبر (ص) دشمنی می‌کند! به خدا سوگند، هرگز بیعت نمی‌کنم!

آب دهانم را دردناک قورت دادم. روح قصد پرواز از تنم داشت. آری! آن مرد را در عکس های کودکی سارا و در حوالی چهرهٔ مرد موطلایی دیده بودم. اما… اما امکان نداشت. سارا خودش گفته بود که پدرش جان

مأمور به در ورودی پاسگاه اشاره می کند؛ دری سبزرنگ و آن قدر بزرگ که کامیون هم از آن رد می شود. زنی دم در تحویلم می گیرد و به داخل ساختمان اشاره می کند.

ما می‌خواهیم مرجع دینی ما، تابع و دلخواه ما باشد. بی‌خود نیست که هر چه می‌گوییم: «عَجّلْ فَرَجَه»، اثر ندارد؛ زیرا اگر او بیاید، تابع کسی نمی‌شود، لذا «عَجّلْ فَرَجَه» گفتن ما فایده ندارد، چون در حقیقت در راه او

در مقابل گردن‌کش، گردن‌کش باش. گردن کج کنی، گردنت را خواهد زد

اگر صبر نباشد توحید هم نمیپاید، نبوت و بعثت پیامبران به صمر نمیرسد، جامعه الهی و اسلامی تشکیل نمیگردد…

اگر دنبال کسی هستید که زندگی‌تان را تغییر دهد، در آینه نگاه کنید.

«آدمی که زیاد حرف نمی‌زنه چرت‌وپرت هم نمی‌گه.»