دست‌هام را دور موهاش گرداندم، گردنش را با انگشت‌هام مس کردم و او را به خودم کشیدم: «مرد باش، می‌فهمی؟» «مردها همیشه تا آخر عمر بچه‌اند، این یادت باشد.» «هم بچه باش، هم مرد، امّا مال من باش.» «تو خیلی

با وجود این که ما در اردوگاه کار اجباری محکوم به یک زندگی ذهنی و جسمی بدوی بودیم، امکان این بود که در ژرفای زندگی معنوی نیز غوطه ور شویم. شاید افراد حساسی که اغلب ساختمان بدنی ظریفی داشتند و

حضرت خضر ع به حضرت موسی ع توصیه کرد:《بدان که قلب تو مثل ظرفی است. همیشه نگاه کن ببین که با چه، قلب خودت را پر می کنی و می خواهی از آن به مردم بدهی.》 انسان باید سعی کند

تو اگر واقعاً یکی رو دوست داری، باید بتونی بهش حق بدی. باید ببینی چی می‌خواد؛ نه این‌که فقط ببینی خودت چی می‌خوای. آدما وقتی می‌گن یکی رو دوست داریم، خودشونو دوست دارن. اونو می‌خوان برای خودشون. اگه راست می‌گن،

اینکه آدمی در نومیدی بخواهد خودش باشد [یا در نومیدی خودﹾ بودن را خواستن]. این صورت‌بندی دوم مشخصاً بیان وابستگی تام‌و‌تمام نسبت (خود) است، بیان اینکه خود نمی‌تواند به اتکای خودش به توازن و آرامش دست یابد یا در توازن

در سالِ دشوارِ پس از نخستین تجربه‌ی داستان اسباب‌بازی، دریافتم که تلاش برای حل این معما چالش بعدی من خواهد بود. اشتیاق من برای محافظت از پیکسار در مقابل نیروهایی که آن‌همه کسب‌وکار را به زیر کشیده بود، تمرکز تازه‌ای

هر وقت که ان ها مرا نادیده می گیرند حس میکنم که آدمی نامرئی هستم.حس میکنم دچار اضطراب شده ام . دلم می خواهد به ان ها بگویم که من فقط یک انسان هستم . مثل یک مرد ، فقط

من مردی مریضم… مردی بدجنسم. مردی نچسب. به گمانم کبدم درد می‌کند. بااین‌حال چیزی از بیماری‌ام نمی‌دانم، و یقین ندارم دردم از چیست. تحت هیچ مداوایی نیستم، هرگز نبوده‌ام، هر چند برای علم پزشکی و پزشکان احترام قایلم. اضافه بر

روغن جلا، رگه‌های چوب رو مخفی نمی‌كنه؛ بلكه برعكس، اونارو بهتر نشون می‌ده.

کسی که نسبت به خدا بدگویی کند، در اصل به خودش بدی کرده، چه بفهمد و چه نفهمد، همین است

آقای برد عقب رفت و به آرنجش تکیه داد و به بالا، سمت من، نگاه کرد. به معنای تحسین سرم را تکان دادم. بوی خفیف عرق در فضای بین‌مان بلند شد و متوجه شدم چه‌طور شادیِ خاموشِ ما توانسته بوی

اما علاوه‌براین افکار همان فکر مرگ یک دوست نزدیک در دل دوستانی که این خبر را می‌شنیدند، طبق معمول، احساس شادی خاصی پدید می‌آورد. خوشحالی از این‌که او مرد و من نمردم.