تغییرات رهایی بخش در زندگی هر انسانی در اشکال مختلف و در مواجهه با اتفاقات مختلف رخ می دهد؛ با خواندن سرگذشت نامۀ هر شخص می توان پی برد که به عدد همۀ آدم ها، نقشۀ راه ها و حوادثی برای تغییر مسیر وجود دارد.
داستان «مغازه جادویی» که سرگذشت خودنوشتی از جیمز.آر.دوتی؛ جراح مغز و اعصاب و بنیان گزار و مدیر یک مرکز تحقیقات در دانشگاه استنفورد است، یکی از کتاب های جذاب و پُرطرفدار در این فضاست که با یک رویکرد متفاوت به این مسئله می پردازد و توانسته به سرعت موقعیت فروش و دیده شدن خوبی را برای خود پیدا کند و اکنون به ده ها زبان ترجمه شده و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است.
قصه از لحظاتی پُر التهاب و حساس آغاز می شود؛ آن جایی که یک جراح قرار است مغز کودکی معصوم را برای رهایی او از یک غدۀ سرطانی بشکافد که ناگهان داستان برگشت می خورد به کودکی جراح؛ کودکی که خود را در خانواده ای فقیر و از هم گسیخته رو به سقوط می بیند؛ کودکی با پدری که دائماً اسیر مستی است و مادری که غرق در بیماری و افسردگی است.
نقطۀ آغاز دگرگونی از جایی شروع می شود که جیمز با مغازه ای جادویی که صاحب آن شخصی به نام «روث» بود آشنا می شود. او به دنبال یک شصت پلاستیکی وارد مغازه شده بود. با این حال در این مغازه، درمان های شگفت انگیزی برای تنهایی، ترس، خشم و شرم پیدا کرد. جیمز بزرگ تر می شود اما خاطرۀ آن مغازه از او دور نمی شود؛ چون آن مکان جایی بود که هویت آیندۀ او را ساخت.
جیمز دوتی در «مغازه جادویی» که کتابی در فضای بینابین خودمراقبتی و زندگی نامه است، سعی کرده شیوه های تحقیق علمی را در بیان داستان زندگی خود به کار بگیرد و بنا به تجربیات شخصی، به مخاطب این پیام را برساند که برای رسیدن به اهداف بزرگ، نیازی توامان به قلب و عقل وجود دارد.
او با زبانی ساده و لحنی صمیمی و گاه شعرگونه سعی دارد مخاطب را به احساس درونی خود گره بزند و در این مسیر جادویی هم قدم خود کند.
نویسنده ضمن آسیب شناسی و سرخوردگی ناشی از محیط و خانواده در دوران کودکی، مهم ترین راه حل هر مسئله را در هر سن و در هر مرحله از زندگی، شناخت و پذیرش آن مسئله و پس از آن، خودمراقبتی می داند. او همچنین درد را، تجربه ای هرچند رنج آور در جهت رشد معرفی می کند که وجود آن باعث اتفاقات جادوگونه در زندگی خواهد بود.
مغازه جادویی
مغازه جادویی
«مثل یه زخم میمونه، فکر کن زانوم زخم شده، چیکار باید بکنم؟ باید مراقبش باشم، تمیزش کنم، پانسمانش کنم و اطمینان پیدا کنم که خوب میشه. یا می تونم اون رو نادیده بگیرم و وانمود کنم که اصلا زخم نیست.
وانمود کنم که درد نمی کنه یا نمی سوزه و فقط ساق شلوارمو پایین بکشم روی اون و امیدوار باشم که خودش خوب میشه. آیا این بهترین درمانه؟
زخم های قلبمون همین طوری اند. باید بهشون توجه کنیم تا شفا پیدا کنن در غیر این صورت، اون زخم ها همین طوری اذیتمون میکنند. گاهی برای یه مدت خیلی طولانی. همۀ ما آسیب می بینیم. تا بوده همین بوده. اما همه چیزایی که اذیتمون میکنن یه ترفندی هم دارن. اونا یه نتیجۀ شگفت انگیز دارن.
قلبمون وقتی زخم میشه که بازه. ما به وسیلۀ درد رشد می کنیم. به همین دلیله که باید تک تک چیزای دشوار زندگیمونو بپذیریم. من برای افرادی که مشکلی ندارن احساس تأسف می کنم. کسایی که هیج وقت مجبور به پشت سرگذاشتن چیزای دشوار نیستن. اونا هدیه رو از دست میدن. اونا جادو رو از دست میدن»
«مغازۀ جادویی»؛ در بستر یک قصۀ سرگذشت محور، مانند بسیاری دیگر از آثار منتشر شده در فضای انگیزشی، از طریق الهام بخشی متأثر از تجربه، مخاطب را به توجه بیشتر به ذهن آگاهی دعوت می کند و قدرت و تعیین کنندگی حاصل از آن در لحظات حساس زندگی آدمی را نشان می دهد.
بسیار خوب
متشکر از معرفیهای کتابستان
ممنون معرفی خیلی خوبی بود
معرفیهای حرفهای آقای شریف بسیار عالی هستند
سپاس از کتابستان
معرفیهاتون خیلی خوبن
لطفاً یادداشتها و نقدهای غیر از کتاب هم داشته باشید
اینکه توجه ویژه شده، بررسی شده، به نوعی پیشنهاد از سمت مجموعه است چون مفید و کاربردیه احتمالا،
ممنون از آقای شریف