مجله اینترنتی کتابستان
آسیبشناسی مرزی در “وقت بودن”
[vc_row][vc_column width=”1/3″][woodmart_products post_type=”ids” items_per_page=”1″ columns=”1″ sale_countdown=”0″ stock_progress_bar=”0″ highlighted_products=”0″ products_bordered_grid=”0″ lazy_loading=”no” include=”4056″][/vc_column][vc_column width=”2/3″][vc_column_text woodmart_inline=”no” text_larger=”no”]
جلیل سامان که بیشتر با سینما و تلویزیون و فیلم سازی شناخته می شود و خالق سه گانه ی ارمغان تاریکی، پروانه و نفس است و سازنده ی سریال محبوبی همچون زیرخاکی است را این بار در مقام یک نویسنده شاهد هستیم.
جلیل سامان در رمان وقت بودن با دست گذاشتن بر روی موضوعی همچون سیستان و بلوچستان و قوم بلوچ و سنی مذهبان ایرانی و فرهنگ و حال و هوای آن مناطق شهامتش در انتخاب یک سوژه ی متفاوت را نشان می دهد.
وقت بودن روایت فرمانده ی پاسگاهی ست که در اواخر دوران خدمتش به سر می برد و در آستانه ی بازنشستگی ست.
او بر خلاف میل همسر و خانواده اش عازم سیستان و بلوچستانی می شود که نسبت به آن اطلاع و شناخت اندکی دارد. او با رسم و رسوم و فرهنگ آن جا بیگانه است و گمان نمی کند که قرار باشد شرایط خیلی خاص و طاقت فرسایی را آن جا تجربه کند.
جلیل سامان در همان ابتدای ورود کاراکتر فرمانده با فضاسازی خوب و شرح آب و هوا و مشکلاتی همچون طوفان شن خواننده را با فضای این منطقه همراه می کند و در ادامه از معظلاتی همچون عدم رسیدگی به معظلات مناطق محروم کشور همچون سیستان و بلوچستان و دست و پنجه نرم کردن مردم این مناطق با مشکلاتشان و تلاش برای حل این مشکل از راه های نادرست اشاره می کند.
طولی نمی کشد که فرمانده متوجه سرخوردگی و عدم اطمینان مردم منطقه نسبت به مسئولین می شود . مردمی که آرزوهایشان را در جایی بیرون از مرزهای ایران یعنی در پاکستان می جویند.
قاچاق سوخت و مواد مخدر از عوامل مخرب فرهنگی و امنیتی آن منطقه است که دامن بسیاری از مردم منطقه را بر خلاف میلشان و به دلیل فقر مالی و محرومیت گرفته است و ناخودآگاه در این چرخه روزگار می گذرانند و در مقابل عده ای به خاطر سود عظیمی که از راه قاچاق به دست می آورند با جان و زندگی مردم این مرز و بوم تجارت می کنند اما فرمانده قصد دارد که با بودنش در آن جا بتواند سر و سامانی به این مشکلات بدهد.
فرمانده از صمیم قلب برای بهبود وضعیت منطقه تلاش می کند و برای رفع بیکاری و رها کردن مردم از قاچاق به آب و آتش می زند.
تا آن جا که در آخر حتی برای نجات جان یکی از اهالی از پست و مقام و آبرویش دست می کشد.
رمان شاید در نگاه اول کمی سخت و مردانه به نظر بیاید اما نویسنده با هوشمندی توانسته است با روایت عاشقانه و زیبایی که در دل داستان و از زبان جان محمد که جوانی اهل همان دیار است و همسرش مائده این سختی را برای خواننده همچون ابریشمی نرم و دل پذیر کند.
همان گونه که در بخشی از رمان می خوانیم :
« جان محمد تمام مدت داشت جمله ای را در ذهن تکرار می کرد تا به مائده بگوید. سرانجام دستش را به طرف مائده دراز کرد و او را به سمت خود کشید : جبران می کنم.جبران می کنم…
مائده مثل شیئی که از یک باره از ذرات الکترون باردار شده باشد،خود را به او چسباند و دست هایش را بوسید.
انگار دنیا را به او داده بودند.
دیگر حرفی برای گفتن نداشتند »
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column width=”1/6″][/vc_column][vc_column width=”2/3″]
[/vc_column][vc_column width=”1/6″][/vc_column][/vc_row]