رمان مو قرمز، اثر نویسنده ی برنده ی جایزه ی نوبل و خالق کتاب های پرفروشی چون «برف» و «نام من سرخ»، داستانی درباره ی پدرها و پسرها و آرزوهای آن هاست. یک چاه کن و شاگرد جوانش در شهری در حومه ی استانبول، استخدام شده اند تا در دشتی بی حاصل و خشک، آب پیدا کنند. با تلاش آن ها برای مبارزه با گرمای طاقت فرسا و حفاری های بی نتیجه، بین این دو نفر رابطه ای پدر و فرزندی شکل گرفته که برای هر دویشان تازگی دارد،هم برای استاد میان سال و فقیر و هم برای پسری از طبقه ی متوسط که پدرش را از زمان متهم شدن به فعالیت های خرابکارانه ی سیاسی ندیده است. با گذشت زمان، این دو نفر به هم اتکا و وابستگی پیدا کرده و گفت و گوهایی بینشان شکل می گیرد که نشان دهنده ی بینش های متفاوتی به جهان است. اما پسرک در محله ی کناری، جایی که برای استراحت و خرید مایحتاج به آن سرمی زنند، کسی را می بیند که تمام ذهنش را درگیر خود می کند. زنی با موهای قرمز، عضو یک گروه تئاتر سیار، چشم پسر را گرفته و به نظر می رسد که کشش میان آن دو، دوطرفه باشد. همه چیز خوب و طبق روال پیش می رود تا این که در نتیجه ی سهل انگاری و حواس پرتی پسر، حادثه ای ناگوار برای چاه کن اتفاق افتاده و پسرک، مجبور به فرار به استانبول می شود.
رمان زنی با موهای قرمز، حکایتی زیباست درباره ی خانواده و عشق، شرق و غرب، سنت و مدرنیته و توسط یکی از بهترین داستان سرایان حال حاضر به رشته ی تحریر درآمده است.
مو قرمز
Earn 7 Reward Points88,000 تومان قیمت اصلی 88,000 تومان بود.74,800 تومانقیمت فعلی 74,800 تومان است.
وزن | 280 گرم |
---|---|
ابعاد | 14 × 21 × 1 سانتیمتر |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | نهم |
سال انتشار | 1397 |
تعداد صفحه | 295 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786002297198 |
ناموجود
2 دیدگاه برای مو قرمز
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
تا برگشتنِ پدر خودش پابهپای ماجد که دستیار پدر بود مسئولیت داروخانه را به عهده گرفت تا جای پدر خالی نماند. آن روزها گاهی روپوش سفید ماجد را میپوشیدم و به مادر کمک میکردم. البته همه میدانستند که من در آینده برخلاف ماجد نه وردست یک داروفروش، بلکه همانطور که پدرم میخواست در یک رشتهٔ علمی آدم حسابی خواهم شد.
هفت یا هشت سال قبلتر بود که پدر یکمرتبه ناپدید شد و پس از حدود دو سال به خانه برگشته بود. اما اینبار مادر حسوحال زنی را نداشت که پلیس شوهرش را بازجویی و بهشدت شکنجه میکند. او آشکارا از دست پدر عصبانی بود و وقتی حرف پدر وسط میآمد، میگفت «خود داند.» درحالیکه دفعهٔ پیش وقتی یک شب ارتشیها بعد از کودتا به داروخانه آمدند و پدر را کَتبسته با خودشان بردند مادرم بسیار ناراحت شد، بیقراری کرد و به من گفت پدرم یک قهرمان ملی است و من باید به او افتخار کنم.
صبح بعدش پدر خانه نیامد. البته من بعدازظهر و وقتی که از مدرسه برگشتم خبر را از مادر شنیدم. چشمان مادر سرخ و پفکرده بود، پیدا بود گریه کرده است. اولش فکر کردم که مثل دفعهٔ پیش مستقیم پدر را از داروخانه به شعبهٔ امور سیاسی ادارهٔ امنیت ملی بردهاند تا از نو بگیرندش زیر شکنجه؛ با فلک و برق و کتک.
آخرینبار پدرم را شبی دیدم که برایش غذا برده بودم داروخانه. سال اول دبیرستان بودم. شبی از شبهای معمولی پاییز بود. پدر اخبار شبانه را از تلویزیون کوچک سیارش تماشا میکرد. وقتی او پشت دخل شام میخورد، من کار دو مشتری را که یکیشان آسپرین میخواست و دیگری آنتیبیوتیک و ویتامین ث راه انداختم و پولی را که از آن دو گرفته بودم در صندوق انداختم. صندوقی که هر وقت باز میشد صدای دوستداشتنی ازش برمیخاست. موقع بازگشت به خانه برای آخرینبار به چهرهٔ پدرم نگاهی انداختم، او هم لبخندزنان از دمِ در برایم دستی تکان داد.
میدانستم که سیاست تنها دلیلِ بگومگوهای اغلب بیسروصدای پدر و مادرم نیست. گاهی مدتها باهم قهر بودند و روزها حتا یک کلمه هم میانشان ردوبدل نمیشد. شاید اصلاً همدیگر را دوست نداشتند. احساس میکردم که زنهای زیادی از پدرم خوششان میآید و بعید نبود که پدر هم زنهای دیگری را دوست داشته باشد. گاهی مادر جوری که من هم حالیام بشود توضیح میداد که در زندگی ما پای یک زن دیگر هم وسط است. دعواهای بیسروته پدر و مادرم که تمامی نداشت جوری ناراحتم میکرد که اصلاً خوش نداشتم به چونوچرایش فکر کنم.
علی –
داستان پدر پسری خوبی داره
علی –
کتاب بی نظیر بود، بعد از این کتاب به پاموک علاقمند شدم، با شخصیت اصلی این کتاب بزرگ شدم، توضیحات، فضا سازی ورشخصیت پردازیها به شدت قوی و کامل، حتما بخوانید و لذت ببرید.