من مردی مریضم… مردی بدجنسم. مردی نچسب. به گمانم کبدم درد میکند. با این حال چیزی از بیماریام نمیدانم، و یقین ندارم دردم چیست. تحت هیچ مداوایی نیستم، هرگز نبودهام، هرچند برای علم پزشکی و پزشکان احترام قایلم. اضافه بر اینها بینهایت خراقاتی هم هستم؛ خب، دستکم اینقدر که به پزشکی احترام بگذارم. (به اندازهای درس خواندهام که خرافاتی نباشم، اما هستم).
یادداشت های زیر زمینی
Earn 15 Reward Points180,000 تومان قیمت اصلی 180,000 تومان بود.153,000 تومانقیمت فعلی 153,000 تومان است.
وزن | 175 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | چهارم |
سال انتشار | 1400 |
تعداد صفحه | 167 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
ناموجود
1 دیدگاه برای یادداشت های زیر زمینی
پاکسازی فیلترفئودور میخائیلویچ داستایفسکی (Fyodor Mikhailovich Dostoevsky)، نویسنده روسی قرن نوزدهم، متولد 1821 و درگذشته 1881، از برجستهترین نویسندگان تاریخ ادبیات روسیه است. او در بین نویسندگان روسیه و جهان به خاطر آثار خود در حوزه رماننویسی، داستان کوتاه و ادبیات انسانی شناخته شده است.
داستایفسکی در طول دوران زندگی خود، شاهد بسیاری از اتفاقات مهم و تأثیرگذار برای روسیه و جهان بوده است. او در سال 1849 به دلیل فعالیتهای سیاسی خود در دوران انقلابی، به اعدام محکوم شد اما در نهایت، مجازات او به دلیل توسل برخی از نویسندگان به نیکلای پاویچ کیروف، تبدیل به سالها زندان و کار اجباری در سیبری شد. تجربیاتش در زندانهای روسیه و درگیریهایش با مسایل اجتماعی و فلسفی، به شدت در آثار او به تجلی وجود میآید.
از جمله آثار برجسته داستایفسکی میتوان به "جنایت و مکافات"، "برادران کارامازوف"، "خاطرات خانه اموات" و "زیر زمین" اشاره کرد. او به دلیل قدرت ذهنی و دیدگاههای بینظیر خود، همواره به یکی از برجستهترین نویسندگان روسیه و جهان شناخته شده است.
فئودور داستایفسکی در سال 1881 درگذشت ولی به دلیل بیماریهای متعددی که داشت، زندگیاش به سختی بود. او از بیماریهایی مانند اپیلپسی، آسم و ضعف عمومی رنج میبرد و در یک مراسم بزرگ و دلخراش، در مقبرهای در نزدیکی سنت پطرزبورگ دفن شد. با وجود بیماریهایش، داستایفسکی تا انتهای زندگیاش به نوشتن ادامه داد و آثار بسیاری را برای جهان ادبی خلق کرد. امروزه، او به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان دورهی مدرن شناخته میشود.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
اما آقایان، میدانید نکتهٔ اصلی بدجنسیِ من چه بود؟ تمام ماجرا از این قرار بود: بزرگترین زشتی درست در آگاهی شرمآور و لحظهبهلحظهٔ من نهفته بود، حتی لحظاتی که از خشم لبریز بودم. آگاهی از اینکه نهتنها بدجنس نیستم، بلکه عصبانی هم نیستم و فقط بیهوده گنجشکها را میترسانم و خودم را با آن دلخوش میکنم. وقتی کف به دهان آوردهام، عروسکی به دستم برسانید، استکانی چای با قدری شکر، شاید آرام بگیرم. حتی نرم و خوشقلب خواهم شد، هر چند در پی آن، بهحتم، به خودم دندانقروچه خواهم کرد و چند ماهی از شدت شرم بیخواب خواهم شد. این رسم من است.
وقتی اربابرجوع برای پیگیری شکایتشان سراغ میز من میآمدند، برایشان دندانقروچه میکردم و هنگامی که موفق میشدم کسی را دلخور کنم لذتی بیپایان میبردم. بهتقریبی همیشه در این کار موفق بودم. اغلب مردمانی کمرو بودند؛ میدانید دیگر، مردمانی که شکایتی دارند. اما میان ازخودراضیهایشان افسری هم بود که به طور خاص نمیتوانستم تحملش کنم. تن به تسلیم نمیداد و به شکلی زننده مدام صدای تلقتلقِ شمشیرش را درمیآورد. یک سال و نیم با او سر شمشیرش جنگ داشتم. آخرسر او بود که سپر انداخت و تلقتلق را تمام کرد. بااینحال، این مربوط به زمانی است که هنوز جوان بودم.
مدت مدیدی است که اینطور زندگی میکنم ــ حدود بیست سال. حالا چهلسالهام. سابق بر این کارمند دولت بودم؛ حالا دیگر نیستم. صاحبمنصبِ بدجنسی بودم. بیادب بودم و از بیادبی لذت میبردم. رشوه که قبول نمیکردم پس، به جبران مافات، این کمترین پاداش را به خودم روا میدانستم. (شوخی بدی بود، اما خطش نخواهم زد. به این خیال آن را نوشتم که خیلی زیرکانه از آب درآید؛ اما حالا، خودم میبینم که فقط میل زنندهای به خودنمایی داشتهام ــ بهعمد خطش نخواهم زد!)
بهتر از هر کسی میدانم که به این ترتیب فقط به خودم آسیب میرسانم و نه هیچکس دیگر. اما باز هم اگر درمانی نمیپذیرم، از بدجنسی است. کبدم درد میکند؛ بسیار خوب، بگذار دردش از این هم بدتر شود!
من مردی مریضم… مردی بدجنسم. مردی نچسب. به گمانم کبدم درد میکند. بااینحال چیزی از بیماریام نمیدانم، و یقین ندارم دردم از چیست. تحت هیچ مداوایی نیستم، هرگز نبودهام، هر چند برای علم پزشکی و پزشکان احترام قایلم. اضافه بر اینها، بینهایت خرافاتی هم هستم؛ خب، دستکم اینقدری که به پزشکی احترام بگذارم (به اندازهای درس خواندهام که خرافاتی نباشم، اما هستم). نه آقا، تن به درمان ندادنم از بدجنسی است. البته حالا، حتم دارم شما آنقدر مرحمتی ندارید که این را بفهمید. اما من، آقا، من میفهمم. البته نخواهم توانست برایتان توضیح دهم که، در این مورد، چه کسی از بدجنسی من رنج خواهد برد؛ بهخوبی میدانم که بههیچروی با سرپیچی از درمان اطبا نمیتوانم رویشان را کم کنم.
علی –
این کتاب یکی از ضدقهرمان های برجسته ی ادبیات را به مخاطبین معرفی می کند