«داستایوسکى» رمان «جنایت و مکافات» را براساس ایده ای که در زمان زندانی بودنش به دست آورده بود، در سال 1866می نویسد. این کتاب بی تأثیر از سال های رنج و گرفتای او نیست. درد و دریغ و سرخوردگی به ذهن نویسنده، فلسفه ای خاص از انسان و زندگی را هدیه می کند. به قول خودش این کتاب در واقع اعتراف نامه ای به سبک رمان است که از خون دلش برخاسته است.
کتاب، راوی زندگی یک دانشجو است که با انگیزه ای موهوم به قتل دست زده است. او زنی رباخوار به قتل می رساند و با همراه پول و جواهراتی که برداشته صحنه را ترک می کند. اما برای یک دانشجوی جوان که هیچ رؤیای از پیش طراحی شده برای این واقعه ندارد خرج کردن آن همه پول و جواهر سخت و ناشدنی است به همین خاطر آنها را پنهان می کند. توهم و فشار ناشی از این عمل دانشجوی این قصه را به بیماری و نهایتاً جنون می کشاند. سونیا دختری است که این قاتل مجنون عاشق او شده است؛ دختری که به خاطر مشکلات شدید مالی و فقر به تن فروشی روی آورده است. از نظر نویسنده هر خطایی از نظر پروردگار قابل جبران است حتی اگر قتل باشد. به همین دلیل سونیا فرشته یک رستگاری باید باشد. عشق و اعتراف پناهگاه صحیحی برای اصلاح و درست شدن و برگشتن به نظر می رسد، آیا این می تواند سرانجام خوبی برای قهرمانان کتاب باشد؟ اندیشه فلسفی این کتاب چه چیزی را به اثبات می رساند؟ آیا جنایت همیشه جنایت است یا برای تکامل لازم است که حتماً جنایتی شکل بگیرد.
جدا از مفاهیم عمیق انسانی مطرح شده در کتاب، چیزی که باعث شده است این رمان به شاهکاری جهانی بدل شود حس بی نظیر نویسنده نسبت به داستان است. در واقع به نظر می رسد داستایوسکی سال ها این کتاب را زندگی کرده است و تا زندگی آن را به تمام و کمال نرسانده دست به نوشتن آن نزده است، همراهی مشتاقانه و بی وقفه خواننده در طول مطالعه رمان نیز حکایت از این همزیستی دارد.
«… به زور از میان جمعیت در آمد. اما افسر بازنشسته خیال نداشت به چندتا فحش آب نکشیده رضایت بده: لیوانی را از روی میز برداشت و پرتش کرد طرف پیوتر پتروویچ . اما لیوان به پیوتر پتروویچ نخورد. به آمالیا ایوانوونا خورد وجیغش را درآورد. خود افسر بازنشسته هم تعادلش را از دست داد و زیر میز افتاد…»
علی –
یکی از کتابهایی که قبل از مرگ باید خواند.
یک اثر همیشه ماندگار انسانی.
تلنگری سخت بر بشر بظاهر مدرن!
داستان محکوم شدن عقل، ذهن و مغز آدم در برابر جان، ندای وجدان و قلب انسان…
داستان یک ذهن قاتل تا رسیدن به یک عاشق…
داستان نوزایش یک آگاهی…
F_b –
به شدت دوست داشتنی و عمیق
امکان نداره کتاب رو بخونی و درگیرش نشی
امیدوارم برای خوندن این جور کتابها صبوری به خرج بدید
باید با قصه زندگی کرد
کیوان حسینی –
این کتاب یکی از بهترین کتاب های ادبیات جهان هست این ترجمه هم خیلی خوبه من خودم ترجمه خانم آهی رو دارم ولی خیلی دوست دارم این ترجمه رو هم بخونم