هرچه بیشتر به این مرد نگاه می کردم، بیشتر به نظرم می رسید در گذشته ای نه چندان دور، به نحوی در زندگی ام دخالت کرده است. کجا؟ چطور؟ این چیزی بود که به یاد نمی آوردم. جست وجوی لجبازانه ی حافظه ام دو سه ساعت وقت گرفت، بی آنکه نتیجه ای در پی داشته باشد.
مرد محکوم نیز به نوبه ی خود از نگاهم پرهیز می کرد و کم کم از تأثیری که گویا این نگاه بر او می گذاشت معذب شدم و همتم را صرف این کردم که به موضوعی دیگر بیندیشم. اما همه می دانند که ذهن وقتی بخواهد به مردی توجه کند چقدر مستبد است. خواه ناخواه دوباره به او فکر می کردم.
آقای دوما در زمان اقامتش در شهر تولون با مردی محکوم به اعمال شاقه مواجه می شود که چهره اش برای او آشناست. تلاش ذهنی نویسنده برای بازشناختن محکوم بی نتیجه می ماند تا اینکه خود زندانی نام سابقش را فاش می سازد. با این اتفاق آقای دوما غرق خاطرات و سرگذشت عجیب این مرد می شود.
ریحانه خدا 1 (منبع نور بهشت خنده تو فاطمه)
Earn 7 Reward Points
48,000 تومان 40,800 تومان
پله پله تا ملاقات خدا (مرحله دوم)
Earn 7 Reward Points
40,000 تومان 34,000 تومان
-15%
گابریل لامبر
امتیازدهی 5.00 از 5 در 1 امتیازدهی مشتری
(دیدگاه کاربر 1)Earn 7 Reward Points80,000 تومان 68,000 تومان
وزن | 140 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1400 |
تعداد صفحه | 166 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786227902143 |
2 عدد در انبار
قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 | 11-50 | 51-100 | 101+ |
68,000 تومان | 64,000 تومان | 60,000 تومان | 56,000 تومان |
با خرید این محصول 7 سکه معادل1,360 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
توضیحات
نظرات (1)
5
امتیاز 5 از 5
1 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
امتیاز 0 از 5
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
امتیاز 0 از 5
محتوای مفید و آموزنده
0
امتیاز 0 از 5
1 دیدگاه برای گابریل لامبر
پاکسازی فیلتر
بریده هایی از کتاب
توجه
با ارسال بریده کتاب 4 سکه در باشگاه مشتریان کتابستان دریافت خواهید کرد
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
هنوز بریده ای از این کتاب ارسال نشده است.
محسن –
هرچه بیشتر به این مرد نگاه می کردم، بیشتر به نظرم می رسید در گذشته ای نه چندان دور، به نحوی در زندگی ام دخالت کرده است. کجا؟ چطور؟ این چیزی بود که به یاد نمی آوردم. جست وجوی لجبازانه ی حافظه ام دو سه ساعت وقت گرفت، بی آنکه نتیجه ای در پی داشته باشد. مرد محکوم نیز به نوبه ی خود از نگاهم پرهیز می کرد و کم کم از تأثیری که گویا این نگاه بر او می گذاشت معذب شدم و همتم را صرف این کردم که به موضوعی دیگر بیندیشم. اما همه می دانند که ذهن وقتی بخواهد به مردی توجه کند چقدر مستبد است. خواه ناخواه دوباره به او فکر می کردم.