كتاب « پدر، عشق و پسر» نوشتۀ «سيد مهدي شجاعي» زبان حال اسب پيامبر است كه در كربلا مركب علي اكبر بوده و در كار و زار عاشورا آن حضرت را همراهي كرده است.
حالا كه جنگ تمام شده است، مادر علي اكبر همدم اسب اوست. اين همدمي را نويسنده با قلمي شيوا به داستان كشيده و بهانه اي براي بازخواني شخصيت آن جوان شجاع و پاك قرار داده و مخاطب را مجلس به مجلس همراه خود مي كند.
اسب كه راوي اين قصه است، داستان را با ذكر نام نسب و نام جد و پدرش آغاز مي كند و از احساس خود را درست زماني كه توسط سيف بن ذي يَزَن به پيامبر در دوران كودكي پيشكش شده بود بيان مي كند. دراين بازخواني حكايت رسيدن خود را پس از پيامبر به دست امامان اول و دوم و سوم و در نهايت به شبيه ترين خلق به رسول خدا يعني علي اكبر مرور مي كند.
ليلا مادر علي اكبر از زبان حال اسب پي به هراس دشمنان در كربلا از شباهت و شجاعت فرزندش مي برد و مي شنود كه دشمن چگونه براي آرام كردن و از بين بردن هيبت و عظمت سپاه امام حسين(ع) امان نامه اي براي فرزند او و امان نامه اي براي عباس بن علي فرستاده است. او مي شنود كه چگونه دشمن با ديدن چهره علي اكبرش از شباهت او با پيامبر اسلام دست و دلشان لرزيد و همهمه وسستي در وجودشان رخنه كرد. حكايت آب آوردن علي اكبر در شب عاشورا از زبان اين اسب به عنوان تنها همراهش ما را به هيجان و افتخار آن لحظات ناب به خوبي نزديك مي كند. لبخند شيرين پدر وقتي كه علي اكبرش دلداري مي دهد قصه اي ديگر دارد كه «عقاب» اسب قصه گوي با معرفت، براي ليلا واگويه مي كند.
اين كتاب در سبك جذاب خودش معارف و پيام كربلا را با بيان معصومانۀ اسب علي اكبرِحسين به سادگي و رواني به خواننده منتقل مي كند:
« من آن جا ايستاده بودم. پدربه علي اكبر گفت: “پيش رويم، مقابل چشمانم، راه برو!” و او راه رفت. چه مي گويم؟ راه نرفت. ماه را ديده اي در آسمان چگونه راه مي رود؟ چطور بگويم؟ طاووس خيلي كم دارد. اصلاً گمان كن كه سرو، پاي راه رفتن داشته باشد! نه، پاي راه رفتن نه، قصد خراميدن داشته باشد… و حسين سر بر آسمان بلند كرد و گفت:” شاهد باش خداي من! جواني را به ميدان مي فرستم كه شبيه ترين خلق به پيامبر توست در صورت و سيرت، در كردار، در گفتار و حتي در گام هاي رفتار. تو شاهدي … .»
یاسمن –
کتابی جمع و جوریِ، ولی بشدت عالی، زاویه دیدی که داستان رو آغاز میکنه و کلا شروع خوبی داره داستان و ب همون اندازه پایان خوبی هم داره
زمانی که امام سجاد از پس پرده اشک شاهد صحنه عاشورا هستن
و کلا برای من اینطور بود ک دوست نداشتم تموم بشه
علی –
کتابی عاشقانه و بی مظیر هست و ادبیاتی شاعرانه داره
درجه یک هست
کبری –
قلم استاد بسیار زیباست از خوندن این کتاب واقعا لذت بردم انقدر قشنگ روایت شده که حرفی نمیمونه واقعا باید بخونیدش
فهیمه –
کتاب متن و روایتگری فوق العاده ای داره
برای رنج سنی نوجوان و جوان (متوسطه و دانشجو)
میتونه بسیار کتاب زیبا و اثر گذاری باشد
یک روایت موثر و عمیق از صحنه هایی از واقعه عاشورا
به همراه مجموعه از حرف های نویسنده که واقعا مناسب
سلیقه ی قشر حوانه و من خودم دوست داشتم این کتاب رو
علی –
روایت بسیار زیبا بود و جذابیت داستان با نثر قوی و پراحساسی که داشت حس عجیبی رو به آدم منتقل میکرد. حتما کتاب رو بخونید
لیبل "خریدار محصول" حمید درویشی شاهکلائی (خریدار محصول) –
پدر عشق پسر سید مهدی شجاعی واقعاً روایت متفاوتی از عاشوراست. نویسنده از زاویه دیگری وارد ماجرا شده و با قلمی دوست داشتنی که به برکت اهل بیت، قوی شده نوشته است. این کتاب برای نوجوانان و بالاتر قابل استفاده است.
Mahdi –
قطعا این که کتابی اینقدر جذاب و تاثیر گذار میشه اول از همه تاثیر اون اتفاق بزرگی که رخ داده و بعد قلم استادی همچون آقای شجاعی قطعا با این کتاب میشود اشک ها ریخت بدون اینکه روضه خوانی با صدای بلند برایمان مرثیه سرای کند.
batool.c –
این کتاب رو توی ماه محرم خوندم و لذت بردم .
به نوجوون ها توصیه میکنم بخونن.
لیبل "خریدار محصول" motahareh (خریدار محصول) –
این کتاب برای خودش روضه ست… روایت عاشورا از زبان اسب حضرت علی اکبر علیه السلام که قلم و هوش و ذکاوت استاد شجاعی رو میرسونه و در نوع خودش زیبا و جالبه
خلیل –
مختصر و مفید بود انتخاب راوی برام جالب بود
شهیده بانو –
اشک و عشق