چند روایت معتبر
چند روایت معتبر قیمت اصلی: 45,000 تومان بود.قیمت فعلی: 38,250 تومان.
بازگشت به محصولات
درخت شلوار
درخت شلوار قیمت اصلی: 9,000 تومان بود.قیمت فعلی: 7,650 تومان.
اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

همین حالا داشتم چیزی می گفتم

همین حالا داشتم چیزی می گفتم

قیمت اصلی: 13,500 تومان بود.قیمت فعلی: 11,475 تومان.

قیمت پشت جلد:13,500 تومان
نویسنده

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

دوم

سال انتشار

1396

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
11,475 تومان 10,800 تومان 10,125 تومان 9,450 تومان

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

قیمت اصلی: 13,500 تومان بود.قیمت فعلی: 11,475 تومان.

در انبار موجود نمی باشد

QR Code
قیمت پشت جلد:13,500 تومان

با خرید این محصول 1 سکه معادل 230 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

مشتمل بر چند داستان کوتاه است که گیرایی و طرز روایت کشش خوبی به داستان داده است. اصلی ترین داستان هم همان است که عنوان این مجموعه را یدک می کشد داستان مردی که آلزایمر دارد و در آسایشگاه است و طرز روایت و همراه کردن خواننده داستان را پر کشش کرده در کل باید از احمد آرام بیشتر خواند

وزن 170 گرم
نویسنده

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

دوم

سال انتشار

1396

تعداد صفحه

150

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

0 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
محتوای مفید و آموزنده
0

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “همین حالا داشتم چیزی می گفتم”
قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
11,475 تومان 10,800 تومان 10,125 تومان 9,450 تومان
شناسه محصول: 76611 دسته: , برچسب: ,

بریده هایی از این کتاب

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

درست کردن خاگینه خیلی لذت‌بخش است؛ غذایی ارزان‌قیمت که خیلی سریع درست می‌شود؛ و خیلی راحت هم می‌توان آن را خورد.‌دزدکی از پشت پردهٔ اتاق نگاه می‌کنم به خیابانِ کسل‌کنندهٔ خلوتی که کسی در آن دیده نمی‌شود. برمی‌گردم و تلویزیونِ چهارده‌اینچ سیاه‌وسفیدم را روشن می‌کنم. می‌روم کانال دو، بعد می‌افتم روی مبل و دراز می‌کشم. تیتراژ اول فیلمِ آدم‌کش خیابان نخل‌های زینتی تمام می‌شود و اولین صحنه‌ای که می‌بینم، خیابانی است پُر از نخل‌های زینتی. دوربین از میان نخل‌ها می‌گذرد و می‌رود به‌سمت خانه‌ای که هنوز نشانه‌هایی از سبک معماری گوتیک دارد. حوصله‌اش را ندارم و خاموش می‌کنم. آتش فندک را می‌گیرم زیر سیگار.

قتش بود. کسی که نمی‌شناختمش می‌آمد تا مرا بکشد. پیش از این به مادرم زنگ زده بودم و او گفته بود بهتر است بروم و مدتی جایی قایم شوم. وقتی می‌خواستم بیشتر از این‌ها باهاش حرف بزنم، تا بیشتر احساس امنیت کنم، گفت که فیلم آدم‌کش خیابان نخل‌های زینتی دارد شروع می‌شود و صد و بیست دقیقه طول می‌کشد، پس فرصتی برای همصحبت شدن با من برایش باقی نمی‌ماند، و گوشی را گذاشت. صدای کولر گازی قراضه‌ام، درودیوار را به لرزه وا داشته بود و خنکی مختصری، به صورتم می‌زد. دلم هوای خاگینه کرده است.