این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


| نویسنده | |
|---|---|
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
دوم |
| سال انتشار |
1396 |
| تعداد صفحه |
150 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
13,500 تومان
در انبار موجود نمی باشد
این کتاب در حال حاضر موجود نیست، اما می توانیم آن را با درخواست شما تامین کنیم و از طریق پیامک با خبرت کنیم!
از طریق دکمه زیر درخواست تامین فوری رو به همراه ثبت تلفن همراه انجام بده.
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 1 سکه معادل 270 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
مشتمل بر چند داستان کوتاه است که گیرایی و طرز روایت کشش خوبی به داستان داده است. اصلی ترین داستان هم همان است که عنوان این مجموعه را یدک می کشد داستان مردی که آلزایمر دارد و در آسایشگاه است و طرز روایت و همراه کردن خواننده داستان را پر کشش کرده در کل باید از احمد آرام بیشتر خواند
| وزن | 170 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
دوم |
| سال انتشار |
1396 |
| تعداد صفحه |
150 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
- 153727
بریده هایی از کتاب همین حالا داشتم چیزی می گفتم
اگر کتاب "همین حالا داشتم چیزی می گفتم " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
خدیجه
درست کردن خاگینه خیلی لذتبخش است؛ غذایی ارزانقیمت که خیلی سریع درست میشود؛ و خیلی راحت هم میتوان آن را خورد.دزدکی از پشت پردهٔ اتاق نگاه میکنم به خیابانِ کسلکنندهٔ خلوتی که کسی در آن دیده نمیشود. برمیگردم و تلویزیونِ چهاردهاینچ سیاهوسفیدم را روشن میکنم. میروم کانال دو، بعد میافتم روی مبل و دراز میکشم. تیتراژ اول فیلمِ آدمکش خیابان نخلهای زینتی تمام میشود و اولین صحنهای که میبینم، خیابانی است پُر از نخلهای زینتی. دوربین از میان نخلها میگذرد و میرود بهسمت خانهای که هنوز نشانههایی از سبک معماری گوتیک دارد. حوصلهاش را ندارم و خاموش میکنم. آتش فندک را میگیرم زیر سیگار.
-
خدیجه
قتش بود. کسی که نمیشناختمش میآمد تا مرا بکشد. پیش از این به مادرم زنگ زده بودم و او گفته بود بهتر است بروم و مدتی جایی قایم شوم. وقتی میخواستم بیشتر از اینها باهاش حرف بزنم، تا بیشتر احساس امنیت کنم، گفت که فیلم آدمکش خیابان نخلهای زینتی دارد شروع میشود و صد و بیست دقیقه طول میکشد، پس فرصتی برای همصحبت شدن با من برایش باقی نمیماند، و گوشی را گذاشت. صدای کولر گازی قراضهام، درودیوار را به لرزه وا داشته بود و خنکی مختصری، به صورتم میزد. دلم هوای خاگینه کرده است.

دیدگاهها
پاکسازی فیلترهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.