آفرینش از منظر ایرانی / اسلامی یعنی ادراک حقیقت. در اسلام زیبایی حقیقت است، و پیش از آن که انسان به آن حقیقت مشرف شده باشد وجود داشته و کار آفرینشگر، هنگامی که اهلیت پیدا کرد، کشف آن حقیقت است. آفرینشگر در این جهان متاثر از الهام است. او آن کسی است که به اتکاء الهام دست به خلق می زند و تلاش می کند که پدیده اش را در نهایت زیبایی بیافریند. زایش شهد شوکران در جهان تجلی/ Epiphany رخ داد. این واژه را اولین بار جیمز جویس به دنیای ادبیات پیشنهاد داد. جویس واژه تجلی را برای لحظه مکاشفه به کار می برد. تجلی نام جشنی مسیحی است که در ششم ژانویه هر سال برگزار می شود و در این روز یحیی تعمید دهنده، عیسی مسیح را تعمید می دهد و روح القدس به صورت کبوتر بر بالای سر آن ها ظاهر می شود و این روز به طلوع آفتاب معروف است. وقوع این واقعه – تجلی- در جان آدمی به طور ناگهانی آشکار می شود. جویس تجلی را چنین توضیح می دهد:
“روحش، جوهرش، از لباس ظاهرش جست می زند به سوی ما”
در جهان اسلام هنر دنیا را صاف و روش می کند. و روح را یاری می دهد تا از کثرت آشفتگی بخش چیزها قطع علاقه کند و به سوی وحدت نامتناهی روی آورد. تیتوس بورکهارت در کتاب مبانی هنر معنوی می نویسد:
“در اسلام هنر عبارتست از ساختن و پرداختن اشیاء مطابق با فطرت و طبیعت آنهاست که بالقوه زیباست چون از دست خداوند آمده است.”
از این منظر باید در خلق آفرینشگر روحانیتی آشکار باشد. این روحانیت بدلی نیست. اگر علت فاعلی رو به سوی نور داشته باشد، بسته به طاقتش این روحانیت در پدیده اش آشکار می شود. بی تردید هر چه از حسن در پدیده است آن صورتی است که رو به نور دارد و هرچه از قبح در پدیده مشاهده می شود آن صورتی است که آفرینشگر رو به ظلمت دارد. و چون خلق در این جهان بی الهام معنی ندارد، باید “علت فاعلی” تمام سعی خود را به کار گیرد که از دایره ظلمت بگریزد و لیاقت پای در وادی نور نهادن را به دست آورد. آفرینش در این جهان در بدایت نیازمند حالی است، که در آن حال به آدمی آنی دست می دهد که به مقام خلق می رسد. این امر در جهان ناخودآگاهی رخ می دهد و مخلوق ماننده آینه تجلی می کند.” ابوحامد محمد غزالی در “احیاء علوم الدین” می نویسد:
“شعر [و هنر به طور اعم] مانند آینه است و هر کس می تواند صورت “حال” خویش را در آن ببیند… کسانی می توانند در آینه نگاه کنند که دل ایشان از صفات نکوهیده پاک باشد و در عشق حق مستغرق شده باشند. این قبیل اشخاص از پرتو طهارت و عشقی که به خدای عزوجل دارند، هرچه در آینه ی شعر ببینند اوصاف حق است.”
آفرینشگر در این جهان باید فضایی را مهیا سازد که خوانشگر در عمل خواندن، جانشین او شود و بتواند در اتمسفر خلق شده لذت ادراک را تجربه کند. دنیای روایت/ Narrative در جهان شهد شوکران در ابتدا “وابسته” به عشق و محبت آل علی (ع) است. در دنیای مادیت این مقطع مکان و زمان غرقه شدن در این وادی جذبه مدد حضرت حق میسر نیست. این وابستگی پیوسته به جهان اندیشگی است که همنشینی عقل و احساس را ممکن می کند. پس از این دو گام است که دلبستگی چهره می نماید و شهودی پدید می آید که در حقیقت نوشته، نویسنده را می نویسد، نه آن که نویسنده نوشته را خلق کند.
شهد شوکران روایتی است از حکایت هایی محیرالعقول، عجیب و باورنکردنی از زندگانی سه معصوم که با زور زهر نوشیدند! معصوم هشتم، نهم و دهم. روایت گر راوی رویاهای رسولانه ای است که در جهان رویا تجلی می کنند. ذات “واقعه” سندیت معتبر تاریخی دارد و از کتب اصیل اسلامی اخذ شده است. اما بازنمایی/ Repreaentation آن در جهان رویای راوی رخ داده است. بی تردید متون ادبی بازنمایی چیزی هستند. بازنمایی دنیای مادی، روحانی، روانی یا اجتماعی از چیزی. در جهان”شهد شوکران”، ارایه صورت های آرمانی که در پس اعیان بیرونی دنیای مادی نهفته اند، به مدد “رویا” تحقق می یابد. در جهان امروز باور معجزه دشوار می نماید، اما غیر ممکن نیست. امکان وقوع معجزه کاملا ممکن است. چراکه جهان مشهود منظوم، یک جهان ممکن است، نه تنها جهان ممکن، و همه قوانین طبیعت هنوز کشف نشده اند و لذا وقوع حادثه ی بر خلاف عادت مالوف، مطلقا اشکال علمی و عقلی ندارد. مهم صحت گزارش آن است. اتمسفر روایت”شهد شوکران” در حال و هوای رویا تنفس می کند. راوی روایت های “شهد شوکران” می داند که در عصری زندگی می کند که رویا اهمیت پیشین و دیرین خود را از دست داده است. می داند که مخاطب باشنیدن واژه رویا به یاد خواب های آشفته و پریشان می افتد. اما باور دارد که این جفای بزرگی بر حقیقت است. رویا برای گفتن ناگفتن ها و نمودن نانمودن هاست. پرنده حقیقت در قفس تنگ واقعیت نمی گنجد. پس به دنیای رویا پناه می برد تا دهان خود را بگشاید و آن چه را به قدر طاقت خود از دنیای حقیقت معصوم دریافته است، بازنمایی کند. از پیش خود به پیش خود شدن، و با خود سخن گفتن، و خود را دیگری پنداشتن، و سخن خود را دهان دیگری شنیدن از شگفتی های عالم رویا است.
“شهد شوکران” در جهان “تجلی” مکاشفه ناگهانی است از جوهر با ذات درونی چیزی که آفرینشگر به آن پیوسته دلبسته است. در این دنیا بسته به حال و آن و مقام خالق و جان روایت از طرح اپیزودیک که در عهد کلاسیک مطرود بود و در دنیای معاصر قدرت خود را به اثبات رسانده است، تا طرح پیچیده بهره گرفته شده است. بسته به ذات واقعه راوی دانای کل، سوم شخص یا اول شخص است. نوعی خواب دیدن در بیداری است و تلاش شده است که با خوانشگر عصر معاصر بتواند مشارکتی کنشگربوجود آورد. از ساحتی دیگر برای “مخاطب خاص” خلق نشده است. مخاطب این اثر فقط باورمندان مذهی، یا قشر تحصیل کرده، یا مسلمان یا… نیستند. اثر با بهره گیری از روساخت سهل برای ارتباط با همه مخاطبان و بهره گرفتن از ژرف ساخت برای مخاطب خاص و روایت واقعه با کارکرد عصری خلق شده است. مخاطب در مواجهه با اثر به اکنون خود می اندیشد و اینکه کجای زمان ایستاده است. و در واقعه زمان خود آیا فاعل است یا ناظر؟ هرچند که اثر از ساحت کیفی / Qualitative در گروه صاحب تز اجتماعی / Thesis play قرار می گیرد. اما به جهت مشابهت این گروه با گروه فلسفی، تفکر اساس کار است. آفرینشگر تفکر خاصی را به مخاطب آموزش نمی دهد اما او را وادار می کند که بیندیشد. مضمون فکر را نمی گوید و آن را به :”دانش”، “نگرش”، “نمودش” مخاطب حوالت می دهد. اتمسفر به گونه ای خلق شده است که مخاطب خود را در حال و هوای آن می بیند و هنگامی که عمل خوانش به انتها می رسد، کنش در ذهن مخاطب آغاز می شود. سهم من در نوشاندن آن زهر چقدر بوده است؟ آیا من از اصحاب “خلافتم” یا مرید “ولایت”؟
“خلیفه دروغ در فاضلاب خود گرفتار بود که مطلع شمس ابد بازگشت. او در آستانه در ایستاد و به من نگاه کرد. من در پرتو انوار چشمانش خواندم:
“آنچه اکنون شد را با چشم دیدی، اما فقط با جان می توانی بفهمی، اگر بخواهی.”
… و بعد مهربان خندید. من به چشم سر دیدم که مطلع شمس ابد سبز غرق نور شد و رفت. من ماندم و خلیفه دروغ که مرا ندید./ از متن کتاب.”
شهد شوکران مخاطب را به جهانی می برد که ناگهان به خود می آید. صورتش بارانی می شود. هوشیاری زنانه در او بیدار می شود. چشم دلش باز می شود و زیر لب با خود نجوا می کند:
“رضای آل محمد (ص) غریب و تنهاست، مثل پدر پدرش و پدر پدر پدرش و…”
در این دنیاست که ” مرد خون آلود” را می بینیم که هنوز در پی نابودی و شهادت آل علی (ع) است و ادراکی از حق ندارد. در “غمگین ترین غروب” او را می بیند، “او که سبز بود و از جنس نور!” و به گوش سر می شنود که او می فرماید:” بدنم فردا سبز می شود!” به وقتی که درد در رگان و حسرت در استخوان خلیفه است. به وقتی که آسمان سبز می شود، بیابان سبز می شود، جهان سبز می شود به وقتی که خلیفه سبز را دزدید. و در این جهان رویایی در می یابد که: تو یکی نیستی ای خوش رفیق!
“شهد شوکران” روایت بخش هایی از زندگانی سه معصوم است. حضرت امام جعفر صادق(ع)، حضرت امام موسی کاظم(ع) و حضرت امام رضا (ع). روایتی است به قدر توان و طاقت خالقش، هرچه حسن در اثر هست از اوست که نور است و خالق کلمه و کلمه اوست؛ و هر چه قبح در اثر هست از نویسنده است که هنوز گرفتار ظلمت است. همین و بس. والسلام
• این مطلب توسط نویسنده کتاب نوشته شده است
علی –
در بخش پزشكى و اجتماع به روشهاى شبهپزشكى و بىفايده پرداخته و شيوههايى براى تطابق عادات فرهنگى با مسايل پزشكى در اجتماع و استفاده بهينه از شيوههاى پزشكى با درنظرگرفتن عادات فرهنگى و عقايد دينى مىپردازد.
هانیه معتمدی (خریدار محصول) –
نویسنده همه حس و عاطفه¬اش در برداشت خود از یک روایت آئینی، ملی و یا اجتماعی را به طور کامل در نگار متون نمایشیاش منعکس میکند و در نهایت متنی خلق میکند که کپی برابر اصل حس و حال اوست در هنگامه مواجهه با آن روایت.