کتاب شهسوار بر بارهی باد نوشتهی محمد قاسمزاده ماجرای سرگردانی سلطانی را که با توطئهای از تخت فرود آمده، روایت میکند. این داستان به نثر كلاسیك فارسی و در قالب طنز نگاشته شده است.
از متن کتاب :
به نوای دف و طنبور، درویش شروع کرد به پایکوبی. جستوخیزهای آن اندام ناموزون و غول بیابانی، به هرکاری شباهت داشت، الا به رقص. با این حال اسباب مسرت بود. اگر رقص آدمیزاد نبود، به رقص خرس میمانست. همه میخندیدیم، حتی کودکانش. هیچ نمیدانستم زوجهاش دریچه را گشوده و دستافشانی شویش را مینگرد. از سر اتفاق برگشتم و نگاهش کردم. در چشمهای او شرمی آمیخته به تمسخر موج میزد. زن درویش تنها کسی بود که از جستوخیز او هیچ خندهای به لب نداشت. نرم نرم برای سلطان شراب میریختم. تا جایی که به یاد دارم این بار نخست بود که میدیدم سلطان از دست ساقی نرینه پیاله میگیرد. پس از شنودن قصههای شهرزاد نر، اکنون ساقی فحل نیز داشت.
انسان جنایت و احتمال
Earn 1 Reward Points
120,000 تومان 102,000 تومان
طواف عشق (خلاصه لهوف)
Earn 1 Reward Points
24,000 تومان 20,400 تومان
مشاهده سبد خرید “سرکار علیه” به سبد خرید شما اضافه شد.
-15%
شهسوار برباره باد
امتیازدهی 5.00 از 5 در 1 امتیازدهی مشتری
(1 بررسی مشتری)
Earn 1 Reward Points10,500 تومان 8,925 تومان
وزن | 165 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ |
دهم |
سال انتشار |
1394 |
تعداد صفحه |
104 |
جلد کتاب |
شومیز |
زبان کتاب |
فارسی |
شابک | 9786001740688 |
2 عدد در انبار
با خرید این محصول 1 سکه معادل179 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
توضیحات
نظرات (1)
5
امتیاز 5 از 5
1 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
امتیاز 0 از 5
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
امتیاز 0 از 5
محتوای مفید و آموزنده
0
امتیاز 0 از 5
1 دیدگاه برای شهسوار برباره باد
پاکسازی فیلتر
بریده هایی از کتاب
توجه
با ارسال بریده کتاب 4 سکه در باشگاه مشتریان کتابستان دریافت خواهید کرد
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
هنوز بریده ای از این کتاب ارسال نشده است.
شناسه محصول:
12796
دسته: ادبیات, رمان و داستان ایرانی, طنز ادبی, نثر ادبی
برچسب: داستان ایرانی, طنز, نثر ادبی
علی –
چنین گوید خداوند این اخبار که چون موکب سلطانی بدین قلعه رسید آسوده نیاسوده، از پس ده روز، گروهی از قراولان خبر آوردند که فوجی سپاه از جانب مشرق رو به قلعه می آید. سلطان به دیده بانان دستور داد تا به حزمی تمام بر چکادهای قلعه بنشیند و به دربانان فرمود که بی فرمان او در بر کسی نگشاید