چرا میخوابیم؟
چرا می خوابیم؟ قیمت اصلی: 220,000 تومان بود.قیمت فعلی: 187,000 تومان.
بازگشت به محصولات
آرزوهای دست ساز : ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان
آرزوهای دست ساز : ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان قیمت اصلی: 50,000 تومان بود.قیمت فعلی: 42,500 تومان.
اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

تنها گریه کن

تنها گریه کن

قیمت اصلی: 150,000 تومان بود.قیمت فعلی: 127,500 تومان.

روایت زندگی اشرف سادات منتظری،مادر شهید محمد معماریان

(دیدگاه کاربر 29)
قیمت پشت جلد:150,000 تومان
نویسنده

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

صد و هفدهم

سال انتشار

1399

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
127,500 تومان 120,000 تومان 112,500 تومان 105,000 تومان

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

قیمت اصلی: 150,000 تومان بود.قیمت فعلی: 127,500 تومان.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

QR Code
قیمت پشت جلد:150,000 تومان

با خرید این محصول 13 سکه معادل 2,550 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

شاید خاطرات مادران شهدا و عاشقانه‌های آنها یکی از جذاب‌ترین و دلنشین‌‌ترین آثار در حوزه دفاع مقدس باشد. زیرا مربوط  به مادرانی است که در جنگی هشت ساله سهم داشتند، سهمی که بدون هیچ چشم‌داشتی آن را بخشیدند و سالیان سال بی‌صدا در سوگ عزیزشان گریه کردند.

حالا که چهل سال از آن سال‌ها می‌گذرد این خاطرات بازهم خواندنی است.

در این کتاب تصویری کوتاه و مختصر اما پر معنا از یک عمر زندگی و فرمانبری و ولایت‌پذیری زنی را می‌خوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد.

اشرف السادات منتظری مادر شهید محمد معماریان که عاشقانه و خالصانه برای فرزندان این سرزمین از جان و دل مایه می‌گذاشت.

بخشی از این کتاب به مبارزات انقلابی خانم منتظری در قم و تهران می‌پردازد و نمایی کلی از سیمای زنی مجاهد را نشان می دهد که نقشی پررنگ و ستودنی در پیرزوی انقلاب داشت.

بخش دوم کتاب به خاطرات مادر از زمان جنگ اختصاص دارد و شهادت فرزند دلبندش محمد و همچنین فعالیت‌های این مادر برومند پس از جنگ  و مشارکت‌های سازنده‌اش در کارهای خیر مردمی و اجتماعی.

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
127,500 تومان 120,000 تومان 112,500 تومان 105,000 تومان
شناسه محصول: 16306 دسته: , , برچسب: , , , ,

بریده هایی از این کتاب

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

● می خوام خودتون من رو توی قبر بگذارید. همون جا برام دعا کنید و از شهادت من راضی باشید. دلم نمی خواد دشمن اشک شما رو ببینه و فکر کنه تونسته دلتون رو بلرزونه و خوشحالی کنه. خیلی از مادرها بچه شون رو توی قبر گذاشتن، ولی دیگه نتونستن سرپا و قوی از قبر بیرون بیان؛ شما اینطور نباش. می دونم عاطفه مادری چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت، ولی مدام با خودت بگو داری امانت الهی رو بر میگردونی. گریه رو بذار برای خلوت و تنهایی. دور از چشم بقیه گریه کن.
●خدایا! راضی ام به رضایت. خدایا شکرت. بچه ام عاقبت به خیر شد. محمد خوش به احوالت مادر جان.
● خدایا! شاهد باش من این بچه رو از وجودم جدا کردم و دادم، منتی هم نیست؛ ولی صبرش رو خودت به من بده. نکنه خجالت زده ی عمه جانم بشم.
● اگر محمد شهید نشده بود و یقین نداشتم اباعبدالله ع بالای سرش می رسند و او را با خودشان می برند، حتما از غصه ی اینکه جوانم را با دست های خودم گذاشته ام روی این خاک سرد و نمناک، دق می کردم.

محمد ولی برای اولین بار، حرف مرا رد کرد. جواب داد: «مامان جان! ببخشیدا، ولی من این حرف شما رو قبول ندارم. چرا همیشه می‌گین خوش به حال شماها که مرد هستین و می‌تونین برین جبهه؟ خدا به‌اندازهٔ وظیفهٔ هرکسی بهش تکلیف کرده و ازش سوال می‌کنه. شما که خانومی اگه وظیفه‌ت به‌اندازهٔ دوختن یه درز از لباس رزمنده‌ها باشه و ندوزی، مسئولی؛ من اگه تکلیفم رفتن باشه و نرم. وقتی هرکسی جایی که باید باشه رو خالی بذاره، یه قسمتی از کار جنگ لنگ می‌مونه. کار که برای خدا باشه، دیگه آشپزخونه و خط مقدم نداره. قیچی قندشکنی و چرخ خیاطی و کارد آشپزخونه هم با اسلحه فرقی نمی‌کنه.»

می‌گفت: «اگر اهلِ‌بیت نباشند، من هیچم. هر سحر خودم را می‌رسانم حرم حضرت معصومه (س) و کمک می‌خواهم. از بزرگواری آن‌هاست که درِ این خانه هنوز باز مانده و من به مردم خدمت می‌کنم.» نمی‌دانم، شاید راست می‌گفت. بعضی‌ها در خلوت خودشان آن‌قدر به دنبال خورشید می‌دوند که آخرسر، ماه می‌شوند

هر خونی لایق شهادت نیست

ک‌بار برای نماز صبح خواب ماند. نور آفتاب از لای پنجره اتاق خورده بود توی صورتش، و چشم‌هایش را باز کرده بود. با صدای گریه‌اش خودم را رساندم توی اتاق. نشسته بود میان رختخوابش و با گریه، پشت سر هم می‌گفت: «چرا بیدارم نکردید؟ نمازم قضا شد، خوب شد؟» حالا مگر جرئت داشتم بگویم مادر اصلا هنوز نماز برای تو واجب نیست. فقط قول دادم از آن به بعد یادم نرود صدایش بزنم

سپیده زده بود و از خنکی نسیم اول صبح، مور مورم شد. بوی گلاب و زعفرانِ شربتِ ظهر عاشورا می‌آمد