تس دوربرویل یکی از تکان دهنده ترین رمان های هاردی است. نداری خانواده، تس دوربی فیلد را به خدمت کسانی می کشد که گمان می رود از خویشاوندان وی باشند… و الک پسر جوان خانواده ی خویشاند وی را می فریبد…
تس سرانجام با انجل کلر ازدواج می کند، و پس از ازدواج نزد وی به خطاهایی که مرتکب شده اعتراف می کند اما انجل، با اینکه خود معصوم نیست او را نمی بخشد…
خانم سیمون دوبووار، فیلسوف فرانوی این اثر را در مقام اثری مافوق فلسفی ستوده است.
تس دوربرویل
Earn 39 Reward Points460,000 تومان قیمت اصلی 460,000 تومان بود.391,000 تومانقیمت فعلی 391,000 تومان است.
وزن | 585 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | هفتم |
سال انتشار | 1362 |
تعداد صفحه | 578 |
جلد کتاب | جلد سخت |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786004900423 |
ناموجود
1 دیدگاه برای تس دوربرویل
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
این رفتن و باز آوردن شوهرِ بیدست و پا از میخانه یکی از خوشیها و لذتهایی بود که در میان چرک و کثافت و آشفتگی بچهداری برای خانم دوربیفیلد باقی مانده بود: میرفت و در میخانه یکی دو ساعت در کنار شوهرش مینشست و غم و ناراحتی مراقبت از بچهها را از یاد میبرد. در این گونه اوقات، زندگی در هالهای خوشرنگ جا میگرفت.
«تس، گفتی این ستارهها همه دنیاهای دیگهای هستند؟» «آره.» «مثل همین دنیای خودمون؟» «درست نمیدونم، ولی خیال میکنم اینطور باشند. مثل سیبهای روی درخت سیب زودرس خونهمون… بعضیهاشون سالماند، چندتاییشون هم کرمو.» «ما تو کدوم یکیشون زندگی میکنیم، تو سالمهاشون یا تو کرموهاشون؟» «تو کرموهاشون.» «اینم بدشانسیه که وقتی اینهمه سالم هستند ما تو کرموهاشون زندگی کنیم!» «آره.»
«این برگ برندهای که میگی چی چی هست؟ منظورت خون خونواده دوربرویله؟» «نه، کلّهپوک، خوشگلیشه… مثل اونوقتهای خودم!»
. از سایهها ترسی نداشت، تنها فکرش خودداری از برخورد با آدمیان بود ــ یا به عبارت بهتر، خودداری از برخورد با آن مجموعهای که جهان خوانده میشود و با اینکه در مجموع بسیار وحشتانگیز است در تک تک اجزاءِ خود نه تنها سهمگین نیست بلکه ترحمانگیز است.
«خوب، حالا کم یا زیادش مهم نیست، ولی حیف و صد حیف که این جریان فقط برای همین یکی پیش اومد ــ مخصوصا این. ولی خب، همیشه اینجور جریانها برای خوشگلها پیش میاد! زشتها مثل کلیسا خطری سراغشون نمیره
او برای دیگران یک هستی یا یک تجربه یا یک ساختار احساسی و عاطفی نبود ــ هرچه بود برای خودش بود. بهعلاوه، برای تمام موجودات بشری اطراف تس تنها یک فکر گذرا بود.
دریافت که روز و تاریخ دیگری هم هست که از بقیه روزها برای او مهمتر است: روز مرگ خودش، آنگاه که همه این زیباییها ناپدید میشوند؛ روزی که نادیده و موذیانه در میان سایر روزهای سال کمین کرده است و هر سال که به آن میرسد نه علامتی میدهد و نه صدایی میکند، و با اینهمه همچنان بیگمان وجود دارد. این روز چه وقت بود؟
«گاهی وقتها احساس میکنم نمیخواهم بیشتر از این که میدانم بدانم.» «چرا؟» «برای اینکه چه فایده دارد که بخوانم و بدانم که یکی از افراد یک صف طولانی هستم… و بدانم که در یک کتاب کهنه یکی هم درست مثل من وجود داشته، و من فقط نقش او را بازی میکنم؟
عظمت زندگیها بسته به جابهجاییهای بیرونیشان نیست بلکه وابسته به تجارب ذهنی است.
«آه… این فرق میکند… عزیز دلم حقیقتش بهخاطر خیر و صلاح خود تو است! باور کن فقط بهخاطر خود تو است! من نمیخواهم نوید این سعادت بزرگ را به خودم بدهم و قول بدهم که مال تو خواهم بود… برای این که… برای این که مطمئنم و میدانم که این کار را نباید بکنم. »
بهنام مؤمنی –
کتابی مناسب برای کلاسیکخوانها.