«تا شهادت» چهل روایت از آنهایی است که توبه کرده و راه حق را پیمودند و به شهادت رسیدهاند. این روایات به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید هادی گردآوری شده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: محمدصادق در خانوادهای مرفه و شلوغ در مشهد به دنیا آمد. بچهٔ سوم خانواده بود، با قدی بلند و هیکلی ورزیده و هوشی سرشار. منتها از همان نوجوانی آدم ناسازگاری شد. درس نخواند، پی کار و مهارتی نرفت. تا ۲۵ سالگی، عمرش به رفیقبازی، دعوا، درگیری، زد و خورد و زندان گذشت! هر روز هم یک جای بدنش را خالکوبی میکرد. زندگی او در لجنزاری که برای خودش درست کرده بود ادامه داشت و ما را عذاب میداد. یکی از عادتهای محمد این بود که همیشه یک تیزی به مچ پایش میبست و یک پنجه بوکس بالای آرنجش داشت. از آنجا که قد و قواره دُرشتی داشت و مُشت زن هم بود، نقش مهمی در دعواهای گروهی داشت. حالا حساب کنید خانوادهٔ ما از دست کارهای او چقدر در عذاب بود. آن سالها منزل پدری مان احمدآباد مشهد بود، ولی پاتوق محمد که به ممدسیاه معروف بود، کوهسنگی و طبرسی و قهوهخانه عرب بود. البته مثل اغلب گندهلاتهای قدیم، از یک مرامی هم پیروی میکرد؛ مثلاً، اهلِ دعوای تک به تک نبود و معمولاً در مشکلات شخصی گذشت میکرد. مطلب دیگر اینکه روی ناموس محل حساس بود، اعتقاد داشت ناموس محل، ناموس من است. یادم هست در جریان اعتراضات مردمی انقلاب اسلامی، مردم ریختند و کلانتری کوهسنگی را به آتش کشیدند. محمد ایستاده بود و میخندید و میگفت: «خدا رو شکر! هفتاد هشتاد تا از پروندههام سوخت!»
تا شهادت: چهل روایت از آنها که توبه کرده و راه حق را پیمودند و با شهادت رفتند
Earn 2 Reward Points25,000 تومان قیمت اصلی 25,000 تومان بود.21,250 تومانقیمت فعلی 21,250 تومان است.
وزن | 130 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ |
اول |
سال انتشار |
1400 |
تعداد صفحه |
144 |
جلد کتاب |
شومیز |
زبان کتاب |
فارسی |
شابک | 9786007841150 |
ناموجود
1 دیدگاه برای تا شهادت: چهل روایت از آنها که توبه کرده و راه حق را پیمودند و با شهادت رفتند
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
از مسئولین گروه پیکار بود. با رژیم شاه میجنگید. به همین دلایل سال ۵۳ از دانشگاه اخراج شد.
افکار کمونیستی داشت. اما برای نابودی شاه بسیار تلاش کرد و زندان رفت.
بعد از انقلاب باز هم از دانشگاه اخراج شد. به هیچ چیزی اعتقاد نداشت. نه خدا و نه اهل بیت و…
✳️پدرش او را از خانه بیرون کرد. تنها، پسر عمویش بود که او را تحویل می گرفت. شهادت پسر عمو بسیار روی او تاثیر گذاشت.
هوشنگ افشار خیلی فکر کرد. مشهد رفت و حالات مردم را دید. از امام رئوف خواست کمکش کند.
امام عنایتی کرد و تمام شبهاتش برطرف شد!
با کمک دوستان راهی جبهه شد. شب عملیات والفجر۸ از بازرسی آمده و مانع حضور او در عملیات شدند. آخر زمانی منافق بوده و امکان داشت عملیات را لو دهد‼️
فرمانده ضمانت او را کرد. هوشنگ از اولین شهدای عملیات گردید
حمید درویشی شاهکلائی –
موضوع کتاب خیلی خوب است؛ شهدایی که گذشته متفاوتی دارند. تنوعش هم بالاست. از سردار شهید گرفته تا شهدای خارجی. ماجرای تحولشان هم جالب است. واقعاً یک گنجینه عظیمی هستند این شهدا.