

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


باران دوشنبه (قصه های از زندگی امام رضا)
باران دوشنبه (قصه های از زندگی امام رضا)
25,000 تومان قیمت اصلی: 25,000 تومان بود.21,250 تومانقیمت فعلی: 21,250 تومان.
نویسنده | |
---|---|
ناشر | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1397 |
موضوع |
1-10 | 11-20 | 21-50 | 51-100 | 101+ |
21,250 تومان | 20,000 تومان | 18,750 تومان | 17,500 تومان | 16,250 تومان |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
25,000 تومان قیمت اصلی: 25,000 تومان بود.21,250 تومانقیمت فعلی: 21,250 تومان.
در انبار موجود نمی باشد
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 2 سکه معادل 425 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
سلام به معصومه مهربان هر روز که از خانه بیرون می آیم،
نگاهم به گنبد زیبای خواهر تان می افتد. خم می شوم و سلام می کنم.
این از بهترین چیزهایی است که شما به من داده اید .
حالا من هم دوست دارن این کتاب را به شما هدیه کنم.
وزن | 99 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1397 |
تعداد صفحه | 61 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
موضوع |
1 دیدگاه برای باران دوشنبه (قصه های از زندگی امام رضا)
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
1-10 | 11-20 | 21-50 | 51-100 | 101+ |
21,250 تومان | 20,000 تومان | 18,750 تومان | 17,500 تومان | 16,250 تومان |
بریده هایی از این کتاب
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
با ارسال بریده کتاب، سکه دریافت کنید!
علی –
بهار آمده و رفته بود. نه مثل همیشه دست و دلباز که تنگدست و بخیل. تمام جالیزها و گندم زارها خشک شده بودن. مأموران«مأمون» فرصت خوبی یافتند تا چهرهی امام رضا(ع) را در بین مردم تیره کنند… شب از راه رسید. پیامبر(ص) و امیرمؤمنان به خواب امام آمدند. پیامبر(ص) به امام فرمودند: «فرزندم تا روز دوشنبه صبر کن! آنگاه از پیشگاه خداوند طلب باران کن…» …وقتی مردم به خانههایشان رسیدند، ناگهان آسمان غرید. ابرها بیمحابا گریستند. حالا مأمون از پشت پنجرهی قصر، با خشم زیاد به باران خیره بود.