«ایرانی ها آمدند» روایتی جاودانه از قصۀ فداکارها، شجاعت ها، صبرها، شهادت ها وتلاش های مردان و زنانی که بیشتر از سه سال در تنگ ترین محاصره نظامی و اقتصادی گروه های تکفیری در شهرها نُبُل و الزهرا گرفتار بوده و در این سال ها حماسه های فراوانی را خلق کردند.
قصه جنایت های داعش و گروه های تکفیری تا تاریخ باقی ست کهنه نخواهد شد و هر بار گوشه ای از آن در گوشه ای از جهان روایت خواهد شد. «امیر محمد عباس نژاد» در این کتاب به سراغ تکه ای از کشور سوریه رفته است که به جرم شیعه بودن سال ها زجر کشیدند و تحمل کردند. او توانسته است واقعی ترین داستان تاریخی را با حضور میدانی و تحقیق از قهرمانان اصلی آن با قلمی شیوا برای ما ترسیم کند. نویسنده برای تحقق این کتاب سفرهایی به کشور سوریه داشته و داستان محاصره شهر نبل و الزهرا را از دو منظر داخلی و بیرونی از قول فرماندهان آن روزگار یعنی احمد حاج محمد طاهر و سردار محمد علی حق بین بیان کند.
در بخش اول که توسط احمد حاج محمد طاهر مبارز سوری بیان شده است ما شاهد شگفتی های زیادی از مقاومت جانانه مناطق محاصره شده نبل و الزهرا هستیم. حاج محمد از آن روزگار می گوید، از زمانی که غذایی برای خوردن نداشتند و مجبور بودند از علف های بیابانی تغذیه کنند و حداقل های زندگی خود را با ده برابر قیمت از مناطق کورد نشین هم جوار تهیه کنند که بعد از مدتی حتی قادر به همان کار هم نبودند. یا لحظه هایی مزارع گندم شان به آتش کشیده می شد و یک شهر نا امید می شد. حاج محمد از لحظه هایی می گوید که در گیرودار جنگ و جدال محاصره مهماتشان تمام می شد و هر لحظه احتمال سقوط شهر می رفت. آن لحظه هایی که فقط توانستند با مدیریت درست در بحران شدید غم ها را به شادی ها تبدیل کنند و خبر شهادت را مثل رایحه ای دلنشین در شهر جار بزنند. ساختن آسیاب صنعتی با دست های خالی و درست کردن قناصه های پر قدرت از تیربارهای صدمه دیده و خراب به افسانه هایی می ماند که فقط در فرهنگ صبر و تلاش شیعه می توان آن را یافت. کتاب پر است از لحظه های امید بخش که بعد از هر یأسی در شهر دمیده می شد، مثل تهیه کردن مهمات در سخت ترین شرایط محاصره یا دفع حملات سنگینی که نجات از آن ها به اعجاز شبیه بود؛ و بالاخره تدارک حمله رهایی از آن روزگار سخت که در بخش دوم کتاب توسط سردارد حق بین بیان می شود که خواندنی ست.
« حدود یک ساعت می گذشت. از سلمان، صدایی شنیده نمی شنیدم. نگرانش شدم. به فرماندهان گفته بودم جلو نروند. سلمان را هم می شناختم؛ نیرویی نبود که سرپیچی کند؛ اما حدس زدم وضعیت بحرانی بوده که جلو رفته است. پشت بیسیم چند باری صدایش کردم:
- سلمان… سلمان .. جواب بده..
پشت بیسیم گفت:
- حاجی تیر خوردم…»
زهرا –
چه طراحی جلد جذابی داره
علی –
نویسنده کتاب امیرمحمد عباسنژاد با نثری روان و خواندنی وقایعی را که دو راوی کتاب گفتهاند، به رشته تحریر درآورده.کتاب در دو بخش هست که بسیار خوب پرداخته شده بهش
علی –
تاریخ هنرمند بزرگی است که رخدادها و روایت ها را به خوبی ثبت و ضیط می کند، در این بین در سرزمینمان مردان بزرگی همچون سردار و بقیه بزرگ مردان زندگی کرده اند. کتاب “ایرانی ها آمدند” دو روایت از محاصره تا آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا می باشد که توسط امیر محمد عباس نژاد به قلم تحریر درآمده است