نخل و نارنج
نخل و نارنج قیمت اصلی: 160,000 تومان بود.قیمت فعلی: 136,000 تومان.
بازگشت به محصولات
دختر جمعه‌ها رو
دختر جمعه‌ها قیمت اصلی: 55,000 تومان بود.قیمت فعلی: 44,000 تومان.
اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

ارتداد

ارتداد

قیمت اصلی: 115,000 تومان بود.قیمت فعلی: 97,750 تومان.

(دیدگاه کاربر 40)
قیمت پشت جلد:115,000 تومان
نویسنده

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

بیست و دوم

سال انتشار

1398

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
97,750 تومان 92,000 تومان 86,250 تومان 80,500 تومان

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

قیمت اصلی: 115,000 تومان بود.قیمت فعلی: 97,750 تومان.

در انبار موجود نمی باشد

QR Code
قیمت پشت جلد:115,000 تومان

با خرید این محصول 10 سکه معادل 1,955 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

یامین پور در رمان «ارتداد» به سراغ سیاست رفته و کوشیده یک عاشقانه سیاسی را برای علاقه مندان تدارک ببیند.

در «ارتداد»، داستان از اوج شروع می شود و خواننده از شنیدن خبری شوکه می شود، او ما را به 22 بهمن 57 برده اما نه آن 22 بهمنی که انقلاب پیروز شد! بلکه یک 22 بهمن سیاه و خون آلود … 22 بهمنی که رنگ و بویی از پیروزی ندارد … سیاه تر از 17 شهریور.

حالا شنیدن قصه هم جذاب است و هم غیر قابل تصور، در جای جای کتاب خودت را در خیابان های تهران تصور میکنی؛ در شرایطی که هنوز ده روز از جشن عمومی ورود امام به میهن نگذشته، عزادار شده است. مردم تمام امید خود را نابود شده می بینند و شیرینی پیروزی در کام آنها تلخ شده است.

راوی قصه، مرد عاشقی است که عاشقانه های زندگی اش در دل این تاریخ معکوس رقم می خورد و حالا در جایی از تاریخ ایستاده که هیچگاه رخ نداده اما به ما نهیب می زند که ممکن بود امروز در جایی شبیه آنجا که او قرار گرفته، ایستاده بودیم.

رمان «ارتداد»در در سه بخش «حیرت»، «ارتداد» و «رجعت» نوشته شده است.

وحید یامین پور

وحید یامین پور متولد سوم دی ماه 1359؛همان طور که با توجه به خصوصیات متولدین دی ماه انتظار می رود؛فعال،ثابت قدم،اهل سیاست،دارای صراحت در کلا،پُرکار و خستگی ناپذیر است که از فعالیت در عرصۀ مجری گری در رسانه تا تصدی مناصب فرهنگی و هم چنین فعالیت هایی در حوزۀ پژوهش و حتی قلم زدن در فضای رمان را در کارنامۀ خود دارد و فارغ التحصیل مقطع دکتری رشتۀ حقوق جزا و جرم شناسی از دانشگاه علوم تحقیقات تهران است.

معرفی بیشتر

 

از نقاط برجستۀ حضور او در رسانه،اجرای برنامۀ جنجالی «دیروز،امروز،فردا» بود که از برنامه های پُر بینندۀ تلویزیون ایران پس از ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 بود که پس از مدتی از اجرای این برنامه کنار گذاشته شد.

اوهم چنین از مؤسسان سازمان هنری رسانه‌ای اوج و از مدیران اولیه شبکهٔ افق است که کماکان به عنوان یکی از سیاست گذاران این شبکه شناخته می‌شود و برنامۀ جهان آرا از اجراهای او در این شبکه است.

از مهم ترین مسئولیت های می توان به ریاست پژوهشکدۀ فرهنگ و هنر اسلامی از سال 1393 تا کنون اشاره کرد.

یامین پور به جز تألیفاتِ تحلیلی و تحقیقی مثل ؛ رمان عاشقانه-سیاسی «ارتداد» ، سفرنامۀ «کاهن معبد جینجا» و «ماجرای فکر آوینی»؛ اولین رمان خود را به نام «نخل و نارنج» منتشر کرد که با استقبال مخاطبان در یک ماه به چاپ هفتم رسید.«نخل و نارنج» زندگینامه داستانی و به نوعی بازنوسی زندگی شیخ مرتضی انصاری از مراجع بزرگ قرن سیزدهم است که اتفاقاً همزادگاه او یعنی متولد دزفول بوده است.

از دیگر فعالیت های قابل توجه او،حضور مؤثرش در عرصۀ فضای مجازی است؛ تا جایی که نوشته ها و دیدگاه های او در این فضا سریعاً باعث بازخورد و واکنش می شود و صفحه های مجازی او از پُربازدیدترین های صفحه های اهالی سیاست و فرهنگ است.

او هم چنین در سال 1399 به عنوان چهرۀ سال هنر انقلاب معرفی و از او تقدیر شد.

وحید یامین‌ پور سال ها پیش با هم دانشگاهی خود که دختر یک آزاده و از اسرای جنگ تحمیلی است ازدواج کرده و دو دختر به نام های حسنی و فاطمه و یک پسر نام محمدعلی دارد.

او داستان ازدواج خود را این طور تعریف می کند:

سال ۶۹ یک همکلاسی داشتم که دو تا از عموهایش شهید شده بودند و پدرش از عملیات کربلای ۴ مفقودالاثر شده بود و من به این فکر می‌کردم که فرزند شهید بودن سخت‌تر است یا اینکه کاملا از سرنوشت پدر بی خبر باشی...
یک روز هم چند دختربچه از دبستان شاهد آمدند و برای پدران شهیدشان شعر و دکلمه خواندند. بین آن‌ها خواهر این همکلاسی ما هم برای پدرش چیزی خواند

روز‌های آزادی اسرا تمام شهر در تحیّر و هیجان بود..هر روز صبح با مادرم می‌نشستیم و اسامی اعلام شده را با دقت از رادیو می‌شنیدیم… مادرم منتظر اعلام اسم برادرش بود که از سال ۶۱ اسیر شده بود
لابلای اسامی ناگهان اسم پدر مفقودالاثر همکلاسی‌ام را شنیدم. پدرش را با تنی نحیف آوردند بعد از چند سال بی خبری...

حتماً آن دختربچه هم خیلی به هم ریخته بود. او هنگام اسارت پدرش دو سال بیشتر نداشت..
۱2سال بعد، آن دختر بچه را در دانشکدۀ حقوق دانشگاه شهید بهشتی پیدا کردم… الان ۱۶ سال از ازدواج ما می‌گذرد..

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
97,750 تومان 92,000 تومان 86,250 تومان 80,500 تومان
شناسه محصول: 3604 دسته: , برچسب: , ,

بریده هایی از این کتاب

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

از شک وقتی دور و بر تو بچرخد بیشتر می‌ترسم ..

سلام به مردم ایران. من به عنوان نخست‌وزیر وظیفه دارم شما را در جریان رُخدادهای مهم سیاسی کشور بگذارم. شما صاحب واقعی این کشور هستید و طبیعی است که باید از تصمیمات مهم مطلع باشید. صبح امروز ما در دولت، میزبان آقای خمینی بودیم و با ایشان دربارهٔ شرایط کشور و شیوهٔ منطقی اصلاحات در ساختار سیاسی گفت‌وگوهایی داشتیم. آقای خمینی با روی باز و کاملاً منطقی، پیشنهادات ما را شنیدند و قول دادند که با دوستان خود شور کنند و در اسرع وقت نشست مجدد مشترکی برگزار کنند.

خوب نیستی. نیازی به پرسیدن نیست. تو لرزان، با رنگ‌وروی پریده، به من نگاه می‌کنی. سرت را به سینه‌ام می‌چسبانی و گریه می‌کنی. می‌گویی با هر بار شنیدن صدای تیر، جان‌به‌لب شده‌ای و مرا تصور کرده‌ای که مثل احمد میان کوچه‌ها افتاده‌ام. می‌گویی ده بار آرزو را بغل کرده‌ای و از صاحب‌خانه خواسته‌ای بگذارد به جایی تلفن بزنی و دست‌آخر گوشی را سر جایش گذاشته‌ای و به خانه برگشته‌ای. می‌گویی چه روز تمام‌نشدنی و کُشنده‌ای بود. می‌گویی یاد روزهای بی‌پایان زندان افتاده‌ای؛ روزهای عرق‌ریزان در نشستن‌های اجباری میان حیاط زندان، روزهای اضطراب کشندهٔ تنهایی در سلول انفرادی، روزهای درد نامیرای کابل‌های وحشیانهٔ بازجوها، روزهای وحشت از دست‌های نانجیب کثیفی که نباید تو را لمس می‌کردند…

بختیار کراواتی سیاه با خط‌هایی روشن بسته و سعی می‌کند خود را غمگین نشان دهد. بوی تند حادثه می‌پیچد. من یاد بوی زنندهٔ شکنجه‌گاه می‌افتم. مغزم یخ می‌کند؛ مثل لحظه‌ای پیش از بی‌هوشی؛ مثل لحظه‌ای که از شدت درد کرخت می‌شدم و سوز کابل‌ها را نمی‌فهمیدم.
– سلام به مردم ایران. من به عنوان نخست‌وزیر وظیفه دارم شما را در جریان رُخدادهای مهم سیاسی کشور بگذارم. شما صاحب واقعی این کشور هستید و طبیعی است که باید از تصمیمات مهم مطلع باشید. صبح امروز ما در دولت، میزبان آقای خمینی بودیم و با ایشان دربارهٔ شرایط کشور و شیوهٔ منطقی اصلاحات در ساختار سیاسی گفت‌وگوهایی داشتیم. آقای خمینی با روی باز و کاملاً منطقی، پیشنهادات ما را شنیدند و قول دادند که با دوستان خود شور کنند و در اسرع وقت نشست مجدد مشترکی برگزار کنند.

باید همواره از باورهایمان غبارزدایی کنیم تا زانوهایمان سست نشود. گاهی خطاهای ریز، باورسوز می‌شود، آرام‌آرام و به‌تدریج، لرزش‌های کوچک در طول زمان به ارتعاشی عظیم مبدل می‌شود، که صخره‌های مغرور مستحکم را می‌لرزاند و می‌شکافد.»

آرام می‌گویم: «بار نهضت روی دوش امام بود که… حالا نیست. نهضت زمین‌گیر است. ما کاره‌ای نیستیم.» سیدعلی ناگهان برمی‌گردد و به چشم‌هایم خیره می‌شود. چند لحظه سکوت می‌کند؛ آن‌گاه دستم را می‌گیرد و مرا می‌نشاند. من انگار از گفتن یک جملهٔ نابجا پشیمان شده باشم، به چشم‌های حاج‌مهدی، که در آستانهٔ در منتظر بدرقهٔ حاج‌آقای خراسانی بود، نگاه می‌کنم. سیدعلی گویی منتظر شنیدن جملهٔ دیگری از من است تا گفت‌وگویی را بیاغازد. می‌گویم: «من امید داشتم که امام کار را تمام می‌کند. امامی که نتواند کار را تمام کند شاید… اصلاً شاید که امام…» حرفم را فرومی‌خورم. – شاید منتظر بودی امام جای همه تشخیص بدهد، جای همه تصمیم بگیرد، جای همه اقدام کند، جای همه نظارت کند، جای همه تقاص پس بدهد؛ اگر امام و پیشوا چنین باشد، آن‌وقت مأموم و پیرو، وظیفه‌اش چیست؟ پیرو باید بنشیند تا پیشوا تاریخ را پیش براند و خودش نظاره‌گر باشد؟