آیشمن در اورشلیم
آیشمن در اورشلیم (جلد سخت) قیمت اصلی: 285,000 تومان بود.قیمت فعلی: 242,250 تومان.
بازگشت به محصولات
سلام بر ابراهیم 2
سلام بر ابراهیم (جلد دوم ) قیمت اصلی: 65,000 تومان بود.قیمت فعلی: 55,250 تومان.
اشتراک گذاری

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

سلام بر ابراهیم (جلد اول)

سلام بر ابراهیم (جلد اول)

قیمت اصلی: 130,000 تومان بود.قیمت فعلی: 110,500 تومان.

زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی

(دیدگاه کاربر 36)
قیمت پشت جلد:130,000 تومان
نویسنده

ناشر

موضوع

قطع کتاب

نوبت چاپ

صد و پنجاه و چهارم

سال انتشار

1393

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
110,500 تومان 104,000 تومان 97,500 تومان 91,000 تومان

برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

قیمت اصلی: 130,000 تومان بود.قیمت فعلی: 110,500 تومان.

فقط 4 عدد در انبار موجود است

QR Code
قیمت پشت جلد:130,000 تومان

با خرید این محصول 11 سکه معادل 2,210 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!

ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان

امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ

کادوپیچ

برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)

«سلام بر ابراهیم» کتابی است که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است. این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال 36 دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال 61 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

قیمت بر اساس تعداد خرید
1-10 11-20 21-100 101+
110,500 تومان 104,000 تومان 97,500 تومان 91,000 تومان
شناسه محصول: 37745 دسته: , برچسب: , , ,

بریده هایی از این کتاب

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

او همیشه از خدا میخواست گمنام بماند،چرا که گمنامی صفت یاران محبوب خداست

مدتی گذشت، تا اینکه یک شب متوجه شدم ابراهیم ساعتها با پهلوان عباس خلوت کرده و مشغول صحبت است.
آخر شب وقتی پیش من آمد گفت: این پهلوان عباس دستش خالی است. میخواهد دختر شوهر بدهند، اما نمی‌تواند جهیزیه تهیه کند. می توانی بی سر و صدا کاری انجام دهی؟
صبح فردا با ابراهیم راهی بازار شدیم. از هر بازاری که می شناختیم کمک گرفتیم.
یک نفر فرش داد. یک نفر ظرف و ظروف و دیگری رخت و لباس. خلاصه جهیزیه خوبی برای دختر پهلوان عباس تهیه شد.
نمیدانید این پیرمرد چقدر خوشحال شد. هربار ابراهیم را می دید از جا بلند می شد و مانند فرزندش او را در آغوش می گرفت و دعایش می کرد.
پهلوان عباس چهل سال پیش پیرمرد بود و به یقین الان زنده نیست، اما ابراهیم کاری کرد که او بنده خوب خدا شد. اهل نماز و مسجد و… او از تمام گذشته اش توبه کرد.

ابراهیم در موارد جدیّت کار بسیار جدی بود. اما در موارد شوخی و مزاح بسیار انسان خوش مشرب و شوخ طبعی بود. اصلا یکی از دلائلی که خیلی‌ها جذب ابراهیم می شدند همین موضوع بود.

پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!!
لبخند از چهره همیشه خندان لیراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب، آخر چرا!!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک شد. صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم. به من گفت: درمدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا (س) به ما سر می‌زد‌. اما حالا، دیگر چنین خبری نیست!
پسرم گفت:《شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند!》
پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط می‌خورد و پایین می‌آمد. می‌توانستم فکرش را بخوانم. گمشده‌اش را پیدا کرده بود. 《گمنامی!》

جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم.
مرا به آرامی بلند کرد. از میدان مین خارج شد. در گوشه ای امن مرا روی زمین گذاشت. آهسته و آرام.
من دردی حس نمیکردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد.
بعد فرمودند: کسی می‌آید و شما را نجات می‌دهد. او دوست ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی.
مرا به دوش گرفت و حرکت کرد. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خود معرفی کرد. خوشا به حالش

فردا از پیرمردی که داخل آشپزخانه کار میکرد پرس و جو کردم. فهمیدم که بچه های آشپزخانه همگی اهل نماز شب هستند.
ابراهیم برای همین به آنجا میرفت، اما اگر داخل مقر نماز شب می خواند همه می‌فهمند.
این اواخر حرکات و رفتار ابراهیم من را یاد حدیث امام علی(ع) به نوف بکالی می انداخت که فرمودند:
《شیعه من کسانی هستند که عابدان در شب و شیران در روز باشند.》