• درخواست نمایندگی فروش
  • پرسش های متداول
  • تماس با ما
  • درباره ما
ورود / ثبت نام
021-91010744
کتابستان کتابستان
باشگاه مشتریان
جستجو
0 علاقه مندی
0 محصول 0 تومان
منو
کتابستان
0 محصول 0 تومان
  • کتاب
  • نوشت افزار
  • مجله اینترنتی کتابستان
  • تماس با ما
  • باشگاه مشتریان
    • ورود به باشگاه مشتریان
    • معرفی باشگاه مشتریان
    • سطح های باشگاه مشتریان
    • دعوت از دوستان
  • سامانه همکاری در فروش
  • معرفی کتابستان
خانه کتاب زندگی نامه و سفرنامه دختر شینا
کتاب فاضل نظری
کتاب Earn 9 Reward Points
85,000 تومان 72,250 تومان
بازگشت به محصولات
اقلیت
اقلیت Earn 9 Reward Points
85,000 تومان 72,250 تومان
-15%اتمام موجودیویژه
دختر شینا
دختر شینا
بزرگنمایی تصویر
دختر شینا
دختر شینا
بهناز ضرابی زاده

دختر شینا

امتیازدهی 4.72 از 5 در 18 امتیازدهی مشتری
(دیدگاه 18 کاربر)

Earn 9 Reward Points
110,000 تومان 93,500 تومان

روایتی از زندگی همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر

وزن 340 گرم
نویسنده

بهناز ضرابی زاده

ناشر

سوره مهر

موضوع

ادبیات پایداری

قطع کتاب

رقعی

نوبت چاپ

صد و دهم

سال انتشار

1394

تعداد صفحه

263

جلد کتاب

شومیز

زبان کتاب

فارسی

شابک 9786001752629

ناموجود

در صورتی که قصد خرید این کتاب را بیش از تعداد موجودی دارید می توانید درخواست تامین موجودی به تعداد مورد نظر را برای ما ارسال کنید:

ارسال درخواست تامین موجودی

"*" indicates required fields

لینک کوتاه: https://ketabestan.net/?p=15390
افزودن به علاقه مندی

شناسه محصول: 41290 دسته: ادبیات پایداری, دفاع مقدس, زندگی نامه و خاطرات, زندگی نامه و سفرنامه برچسب: خاطرات جنگ, خاطرات همسر شهید, دفاع مقدس, شهید ستار ابراهیمی
اشتراک گذاری:
  • توضیحات
  • نظرات (18)
  • بریده هایی از کتاب
توضیحات

بهناز ضرابی‌زاده در «دختر شینا» قدم به قدم وارد زندگی قدم خیر محمدی کنعان شده است تا زندگی او با سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر را روایت ‌کند و همدم شب‌های تنهایی این زن و فرزندانش شود؛ شب‌هایی که قدم خیر و فرزندانش وضعیت قرمز را تجربه می‌کردند و پدر در مناطق جنگی مشغول دفاع در برابر دشمن بود.

این کتاب حکایتی از یک زندگی در پشت صحنه جنگ است؛ خاطرات زنی که در طول هشت سال ازدواجش با یکی از سرداران دفاع‌مقدس، با دشواری‌های دوری همسر و بزرگ کردن فرزندانش، کنار آمد و به تنهایی زندگی‌ را اداره کرد، چهار دختر و یک پسر به دنیا آورد و همسرش فقط موقع به دنیا آمدن یکی‌شان در کنارش بود.

«دختر شینا» از معدود کتاب‌های خاطرات است که زندگی پرفراز و نشیب یک دختر جوان روستایی را در برابر چشمان ما به نمایش می‌گذارد، دختری که آن‌قدر می‌ایستد و می‌افتد و دوباره برمی‌خیزد تا جنگ را تحقیرکند.

«دختر شینا» از 19 فصل تشکیل شده و از روایت کودکی قدم خیر آغاز می‌شود؛ از زمانی که نامش را به خاطر قدم خوشی که داشت «قدم خیر» گذاشتند تا زمانی که حماسه زندگی‌اش را در پشت جبهه‌ها رقم زد. ضرابی‌زاده هم توانسته با تیزبینی و هوشمندی یک نویسنده، همه صحنه‌ها و فضاهای کتاب را اثرگذار و ملموس روایت کند.

 

متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب‌ـ که خاطرات خانم قدم‌خیر محمّدی‌کنعان از همسر شهیدش (سردار حاج ستار ابراهیمی هژیر) و به قلم خانم ضرابی‌زاده است‌ـ بدین شرح است:
بسمه‌تعالی
رحمت خدا بر این بانوی صبور و با‌ایمان؛ و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنج‌های توان‌فرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامة جهاد دشوارش باز دارد.
جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدردانی شود.

دختر شینا روایت زندگی یکی از آن هزاران زن صبوری ست که حالا نسلشان در حال انقراض است. باید روایت زندگی دختر شینا ها را برای دختران امروز گفت تا ریشه درخت کهنسال و مهربان مادری نخشکیده. دختر شینا روایت پایان خوش زنی ست که چون خیالش از عهد پیمان مردم با ولی فقیه و ادامه حیات انقلاب راحت شد، فردای نهم دی سرش را گذاشت بر بستر و هفت روز بعد پر کشید.

نظرات (18)
4.7
امتیاز 4.7 از 5
18 نقد و بررسی
طراحی جلد و صفحات کتاب
0
امتیاز 0 از 5
جذابیت محتوا و موضوع کتاب
0
امتیاز 0 از 5
محتوای مفید و آموزنده
0
امتیاز 0 از 5

18 دیدگاه برای دختر شینا

پاکسازی فیلتر
  1. محمد – مهر 27, 1400

    امتیاز 5 از 5

    این کتاب انصافا از اون کتابایی که تو خاطر آدم میمونه…. واقعا محشره

    0
    0
  2. راضیه – مهر 27, 1400

    امتیاز 5 از 5

    روایتی جذاب و غم انگیز از صبرو استقامت بانویی که به تنهایی بار زندگی 5نفری را همراه باسختی زیاد در دوران جنگ و پس از آن درغیاب همسر به دوش می کشد.

    0
    0
  3. Hosna – مهر 27, 1400

    امتیاز 3 از 5

    خاطرات صبوری یک بانو که بار زندگی رو در غیاب همسر به دوش می کشه

    0
    0
  4. محمد مهدی – مهر 27, 1400

    امتیاز 5 از 5

    واقعا باید خوند و حس کرد…

    0
    0
  5. زهرا – مهر 27, 1400

    امتیاز 5 از 5

    کتابی بسیار زیبا و روان از زندگی شهید ستار ابراهیمی با ۵ فرزند از زبان همسر ایشان! خیلی قشنگ بود. اگر از خواندن زندگینامه شهید از زبان همسر لذت میبرید این یکی از نمونه های خیلی عالی آن است

    0
    0
  6. مهسا – آبان 29, 1400

    امتیاز 5 از 5

    عالی خیلی آموزنده بود

    0
    0
  7. motaharehebrahimzadeh1376 – آذر 6, 1400

    امتیاز 5 از 5

    واقعا عالی بود و خیلی خوب زندگی را در دوران جنگ به تصویر کشیده بود. لذت بردم.

    0
    0
  8. ملیحه – آذر 20, 1400

    امتیاز 4 از 5

    یه کتاب عالی و پراز نکات تربیتی

    0
    0
  9. علی – آذر 26, 1400

    امتیاز 5 از 5

    روایت بسیار خوبی داره

    0
    0
  10. کبری – دی 18, 1400

    امتیاز 5 از 5

    از بهترین کتابهایی هست که خوندم حدود چندسال پیش

    0
    0
  11. علی – دی 25, 1400

    امتیاز 5 از 5

    سبک روان وزیبای کتاب انسان را به عمق ماجرا می‌کشاند وبسیار اثرگذار می‌ساخت
    درود به روان شهدا که همواره مدیون مجاهدت‌ها ورشادت‌های آن‌ها هستیم ودرود به همسران وخانواده‌های آن‌ها که مدیون صبوری و مقاومتشان هستیم
    ودرود بر روایتگران این همه رشادت ومقاومت که لحظات درخشانی را برای فهم و درک یک ملتی به ثبت رساندند.

    0
    0
  12. علی – اسفند 3, 1400

    امتیاز 5 از 5

    چقدر کتاب خوبی بود، من کتاب در مورد زندگینامه شهدا از زبان همسرانشون زیاد خوندم این کتاب تفاوتی که با بقیه کتاب‌ها داشت این بود که بیشتر به همسر شهید پرداخته شده بود تا خود شهید و من این تفاوت رو خیلی دوست داشتم و باعث جذابیت کتاب شده بود.

    0
    0
  13. خانم – اسفند 24, 1400

    امتیاز 4 از 5

    کتابایی که زندگینامه واقعی دارن خواندنی هستن مخصوصا در مورد شهدا

    0
    0
  14. امیر – فروردین 27, 1401

    امتیاز 5 از 5

    روایتی از یک جهت شیرین و از طرفی غم انگیز از این شیرزن ایرانی

    0
    0
  15. فاطمه – تیر 14, 1401

    امتیاز 4 از 5

    خیلی قشنگ بود داستانش…

    0
    0
  16. خانوم ایزدی (خریدار محصول) – آذر 19, 1401

    امتیاز 5 از 5

    خیلی این کتاب رو دوست داشتم خیلی .. بسیار جذاب بود و غم انگیز و تاثیرگذار و قابل باور

    0
    0
  17. ساجده (خریدار محصول) – مرداد 4, 1402

    امتیاز 5 از 5

    بنظرم تو مواردی که همسر شهید ، از دوری شکایت میکنه یا از تنها موندن به همسرش ، گله می کنه ؛ از کلیشه دوره و به واقعیت نزدیک تره

    0
    0
  18. مائده عبادتی – آبان 4, 1402

    امتیاز 5 از 5

    کتاب خوبیه ، یکی از بهترین های ادبیات دفاع مقدسه …

    0
    0
دیدگاه خود را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 2 3 4 5
1 2 3 4 5
1 2 3 4 5

بریده هایی از کتاب
توجه با ارسال بریده کتاب 4 سکه در باشگاه مشتریان کتابستان دریافت خواهید کرد

برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

مریم

من بیشتر از او تعجب کرده بودم. گفتم: «حرف بدی زدم!» گفت: «یعنی من دست بچه‌هایم را بگیرم و ببرم لباس نو بخرم! آن وقت جواب بچه‌های شهدا را چی بدهم. یعنی از روی بچه‌های شهدا خجالت نمی‌کشم؟!» گفتم: «حالا مگر بچه‌های شهدا ایستاده‌اند سر خیابان ما را ببینند! تازه ببینند. آن‌ها که نمی‌فهمند ما کجا می‌رویم.» نشست وسط اتاق و گفت: «ای داد بی‌داد. ای داد بی‌داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته‌ گل‌هایی جلوی چشم ما پرپر می‌شوند. خیلی‌هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن‌ها لباس نو می‌خرد؟»

مریم

سنگ لحد را که گذاشتند و خاک‌ها را رویش ریختند، یک‌دفعه یخ کردم. آن پاره آتشی که از دیشب توی قلبم گر گرفته بود، خاموش شد. پاهایم بی‌حس شد. قلبم یخ کرد. امیدم ناامید شد. احساس کردم بین آن همه آدم، تنهای تنها هستم؛ بی‌یار و یاور، بی‌همدم و هم‌نفس. حس کردم یک‌دفعه پرت شدم توی یک دنیای دیگر، بین یک عده غریبه، بی‌تکیه‌گاه و بی‌اتکا. پشتم خالی شده بود. داشتم از یک بلندی می‌افتادم ته یک دره عمیق. کمی ‌بعد با پنج تا بچه قد و نیم‌قد نشسته بودم سر خاکش. باورم نمی‌شد صمد آن زیر باشد؛ زیر یک خروار خاک. هر کاری کردم بگذارند کمی ‌کنارش بنشینم، نگذاشتند.

مریم

اسم شناسنامه‌ای صمد ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان می‌زدند. صمد می‌گفت: «اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر می‌کنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد.» می‌خندید و به شوخی می‌گفت: «این بابای ما هم چه کارها می‌کند.» بلند شدم و با لج گفتم: «من خوابم می‌آید. شب به خیر، حاج صمد آقا.»

مریم

روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می‌رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن‌قدر گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم که چشم‌هایم مثل دو تا کاسه خون می‌شد. پدرم بغلم می‌کرد. تندتند می‌بوسیدم و می‌گفت: «اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هر چه بخواهی برایت می‌خرم.» با این وعده و وعیدها، خام می‌شدم و به رفتن پدر رضایت می‌دادم. تازه آن وقت بود که سفارش‌‌هایم شروع می‌شد. می‌گفتم: «حاج آقا! عروسک می‌خواهم؛ از آن عروسک‌هایی که مو‌های بلند دارند با چشم‌های آبی. از آن‌هایی که چشم‌هایشان باز و بسته می‌شود. النگو هم می‌خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل‌های پاشنه‌چوبی که وقتی راه می‌روی تق‌تق صدا می‌‌کنند. بشقاب و قابلمه اسباب‌بازی هم می‌خواهم.» پدر مرا می‌بوسید و می‌گفت: «می‌خرم. می‌خرم. فقط تو دختر خوبی باش، گریه نکن. برای حاج آقایت بخند. حاج آقا همه چیز برایت می‌خرد.»

مریم

نه‌ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می‌شدم، سحری می‌خوردم و روزه می‌گرفتم. بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازه پسرعمویش که بقالی داشت. بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: «آمده‌ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه‌ساله شده و تمام روزه‌هایش را گرفته.» پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گل‌های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه‌لای پارچه‌های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه‌ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می‌خواستم پرواز کنم. پدرم خندید و گفت: «قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد باباجان.» آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانه‌مان می‌آمد، می‌دویدم و از ماد

مریم

گاهی می‌آمد نزدیکِ نزدیک. در گوشم می‌گفت: «قدم! زود باش. بچه‌ها را زودتر بزرگ کن. سر و سامان بده. زود باش. چقدر طولش می‌دهی. باید زودتر از اینجا برویم. زود باش. فقط منتظر تو هستم. به جان خودت قدم، این بار تنهایی به بهشت هم نمی‌روم. زود باش. خیلی وقت است اینجا نشسته‌ام. منتظر توام. ببین بچه‌ها بزرگ شده‌اند. دستت را به من بده. بچه‌ها راهشان را بلدند. بیا جلوتر. دستت را بگذار توی دستم. تنهایی دیگر بس است. بقیه راه را باید با هم برویم…»

مریم

صمد همان‌طور که دستم را گرفته بود گفت: «به خاطر ظهر معذرت می‌خواهم. من تقصیرکارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. می‌دانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن. خودت می‌دانی از تمام دنیا برایم عزیزتری. تا به حال هیچ کس را توی این دنیا اندازه تو دوست نداشته‌ام. گاهی فکر می‌کنم نکند این همه دوست داشتن خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی خوب فکر می‌کنم، می‌بینم من با عشق تو به خدا نزدیک‌تر می‌شوم. روزی صدهزار مرتبه خدا را شکر می‌کنم بالاخره نصیبم شدی. چه کنم که جنگ پیش آمد؛ وگرنه خیلی فکرها توی سرم بود. اگر بدانی توی منطقه چه قیامتی است. اگر بدانی صدام چه بر سر زن‌ها و کودکان ما می‌آورد. اگر بودی و این همه رنج و درد و کُشت و کشتار را می‌دیدی، به من حق می‌دادی

مریم

گفتم: «تو اصلاً خانواده‌ات را دوست نداری.» سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگان‌لنگان رفت گوشه ‌هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان می‌کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.» گفتم: «نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.» از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا این‌طوری شدی؟ چرا سربه‌سرم می‌گذاری؟!» یک‌دفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.» این اولین باری بود که این حرف را می‌زدم.. دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و‌ های‌های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه‌ای و زارزار گریه کردم. کمی ‌بعد لنگان‌لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه‌ام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را می‌لرزانی و می‌فرستی‌ام دم تیغ.»

مریم

دوست داشتم پدرم روز و شب پیشم باشد. همه اهل روستا هم از علاقه من به پدرم باخبر بودند. گاهی که با مادرم به سر چشمه می‌رفتیم تا آب بیاوریم یا مادرم لباس‌ها را بشوید، زن‌ها سربه‌سرم می‌گذاشتند و می‌گفتند: «قدم! تو به کی شوهر می‌کنی؟!» می‌گفتم: «به حاج آقایم.» می‌گفتند: «حاج آقا که پدرت است!» می‌گفتم: «نه، حاج آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می‌خرد.»

مریم

پدرم مریض بود. می‌گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد. همه فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می‌دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می‌گفت: «چه بچه خوش‌قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم‌خیر.» آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند، که همه یا خیلی بزرگ‌تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند. به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم. ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می‌کردیم. زندگی کردن در روستای خوش‌آب و هوا و زیبای قایش برایم لذت‌بخش بود. دور تا دور خانه‌های روستایی را زمین‌های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین‌های گندم و جو، و تاکستان‌های انگور.

مشاهده موارد بیشتر

همچنین ممکن است دوست داشته باشید…

-15%
گلستان یازدهم
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

گلستان یازدهم: خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان

امتیاز 5.00 از 5
175,000 تومان 148,750 تومان
-15%اتمام موجودی
آب هرگز نمی میرد
آب هرگز نمی میرد
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

آب هرگز نمی میرد

امتیاز 4.84 از 5
120,000 تومان 102,000 تومان
-15%
فرنگیس
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور

امتیاز 4.75 از 5
175,000 تومان 148,750 تومان
-20%
خسرو شیرین
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

خسرو شیرین

امتیاز 4.52 از 5
125,000 تومان 100,000 تومان

محصولات مرتبط

-15%اتمام موجودی
ایران شهر 1
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

ایران شهر 1

امتیاز 4.60 از 5
51,000 تومان 43,350 تومان
-15%
سلام بر ابراهیم 1
سلام بر ابراهیم 2
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

سلام بر ابراهیم (جلد اول)

امتیاز 4.61 از 5
130,000 تومان 110,500 تومان
-20%اتمام موجودی
مربع های قرمز
مربع های قرمز
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

مربع های قرمز

امتیاز 4.82 از 5
165,000 تومان 132,000 تومان
-15%اتمام موجودی
حاج قاسم
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

حاج قاسم

امتیاز 4.67 از 5
39,000 تومان 33,150 تومان
-15%اتمام موجودی
یک محسن عزیز
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

یک محسن عزیز

امتیاز 5.00 از 5
120,000 تومان 102,000 تومان
-20%اتمام موجودی
دیدم که جانم می رود
دیدم که جانم می رود
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

دیدم که جانم می رود

امتیاز 4.63 از 5
50,000 تومان 40,000 تومان
-15%
ایران شهر2
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

ایران شهر 2

امتیاز 4.60 از 5
54,000 تومان 45,900 تومان
-15%
اردگاه اطفال
اردگاه اطفال
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

اردوگاه اطفال

امتیاز 5.00 از 5
60,000 تومان 51,000 تومان
-15%اتمام موجودی
ساجی
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

ساجی

امتیاز 4.95 از 5
65,000 تومان 55,250 تومان
-15%اتمام موجودی
عموی چشم انتظارت
اطلاعات بیشتر
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

عموی چشم انتظارت (چند روایت از دوران اسارت آزادگان و نامه ‌نگاری آنها با حضرت آیت ‌الله خامنه‌ای)

امتیاز 5.00 از 5
25,000 تومان 21,250 تومان
-20%
گردان قاطرچی ها
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

گردان قاطرچی‌ها

امتیاز 4.93 از 5
140,000 تومان 112,000 تومان
-15%
ملاقات در فکه
ملاقات در فکه
افزودن به سبد خرید
مشاهده سریع
افزودن به علاقه مندی

ملاقات در فکه

امتیاز 5.00 از 5
120,000 تومان 102,000 تومان

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

ایمیل

عضویت در خبرنامه کتابستان

از طریق ایمیل از فروش ویژه و اخبار کتابستان مطلع شوید!

فروشگاه ایرنترنتی کتابستان
فروشگاه ایرنترنتی کتابستان

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
  • کتابستان
    • خرید کتاب
    • باشگاه مشتریان
    • مجله اینترنتی کتابستان
    • سامانه همکاری در فروش جدید
    • اخذ نمایندگی فروش
    • تماس با کتابستان
    • درباره کتابستان
  • خدمات مشتریان
    • شرایط استفاده
    • رویه های بازگشت کالا
    • پاسخ به پرسش های متداول
  • راهنمای خرید
    • کادوپیچ سفارشات محبوب
    • راهنمای خرید از کتابستان
کلیه حقوق مادی و. معنوی برای کتابستان محفوظ است. 2021 - طراحی و اجرا: تسنیم - Tasnim Co 
  • محصولات
  • کتاب
  • نوشت افزار
  • مجله کتابستان
  • کتابستان
    • معرفی کتابستان
    • اخبار و تازه ها
  • سامانه همکاری در فروش
  • باشگاه مشتریان
    • ورود به باشگاه مشتریان
    • معرفی باشگاه مشتریان کتابستان
    • سطح های باشگاه مشتریان
  • نمایندگی فروش
  • تماس با ما
  • علاقه مندی
  • ورود / ثبت نام

باشگاه مشتریان

فروشگاه ایرنترنتی کتابستان

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
بستن
ورود
بستن

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز حساب کاربری ندارید؟

ایجاد حساب کاربری
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.
ورود
استفاده از موبایل
استفاده از آدرس ایمیل
آیا هنوز عضو نیستید؟ اکنون عضو شوید
بازنشانی رمز عبور
استفاده از موبایل
استفاده از آدرس ایمیل
عضویت
قبلا عضو شدید؟ اکنون وارد شوید
فروشگاه
0 علاقه مندی
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من