کتاب«حرمسرای قذافی» نوشته «آنیک کوژان» یکی از تکان دهنده ترین کتاب هایی است که در وصف کارهای شرم آور و وقیحانه یکی از دیکتاتوران تاریخ نوشته شده است. خواننده در این کتاب راوی سوءاستفاده های جنسی قذافی از صدها بانوی لیبیایی و دیگر کشورهاست.
خانم کوژان که روزنامه نگار مجله لوموند فرانسه است، بعد از جریان بیداری اسلامی در کشورهای عربی، به لیبی مسافرت کرده و به دنبال واقعیت تلخ و مسکوت رابطه زنانی بوده است که به اجبار در تصرف دیکتاتور لیبی قرار گرفته بودند. یکی از مشکلات خانم آنیک کوژان سکوت ترسناک مردم لیبی در پرده برداشتن از جنایات جنسی رهبر هلاک شدۀ شان بود که هنوز حاضر نبودند دربرابر جنایاتی که دیده بودند لب بازکنند.
این کتاب برمحور زندگی ثریا دختر جوانی می چرخد که در پانزده سالگی درجریان تشریفات و تقدیم دسته گل به قذافی مورد پسند او قرار گرفت و بعد از مدتی درباب العزیزیه (محل استقرار قذافی) مورد آزار، ضرب و شتم و تجاوز جنسی قرار می گیرد.
آوازه خوانان کشورهای شرقی، مدل های لباس و حتی همسران کشورهای همسایه در مواجه با کیف های پر از دلار قذافی با تعرض او روبرو می گردیدند.
بیشترین مکان های محل انتخاب زنان محل تجمعات خانم ها، عروسی ها، آرایشگاه ها ، زندان ها و … بوده است. مأموران قذافی همیشه به صورت مرتب و متوالی از این مکان ها دیدن و عکس و فیلم تهیه می کردند تا اربابشان را در انتخاب بهتر یاری کنند، به همین دلیل بسیاری از دختران و زنان از شرکت در محافل جشن و عروسی پرهیز کرده و صاحبان مراکزی چون سینما سعی می کردند با هربهانه ای عکس های مورد نظر را به مأموران قذافی تحویل ندهند هرچند غیر ممکن بود.
ثریا که نقش محوری کتاب را برعهده دارد، از جمله زنانی است که توانسته به شجاعت از سرنوشت شوم خود سخن بگوید. او به صراحت اقرار می کند که روزانه با خشونت تمام مورد تجاوز قرار گرفته و شاهد آزار جنسی دختران وپسران دیگر بوده است.
از دیگر شخصیت هایی که خواننده در این کتاب با او آشنا می شود مبروکه است او یکی از زیردستان قذافی و به عبارتی رئیس واحد تشریفات وی بوده که گویا وظیفهی اصلیاش فراهم آوردن دختران و زنان مدنظر رهبر خویش به جهت سوءاستفادههای جنسی و همینطور بهرهبرداری در مواردی چون سیاسی یا اجتماعی بوده است.
«… قذافی هرجایی می رفت، خدمۀ کوچک پرستاران اوکراینی- گالینا، النا، کلودیا- نیز همیشه همراهش می رفتند. این پرستاران یونیفرم های سفید و آبیشان را به دقت هرچه تمام می پوشیدند، هرگز آرایش نمی کردند و محل کارشان هم معمولاً در بیمارستان کوچک باب العزیزیه بود اما هرگاه قذافی احضارشان می کرد در عرض کمتر از پنج دقیقه خودشان را می رساندند…»
ابتدا امتیاز خود را از طریق اعطای ستاره به این کتاب مشخص کنید و سپس دیدگاه خود را بنویسید.