این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
| نویسنده | |
|---|---|
| مترجم | |
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
اول |
| سال انتشار |
1395 |
| تعداد صفحه |
224 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
14,000 تومان
در انبار موجود نمی باشد
این کتاب در حال حاضر موجود نیست، اما می توانیم آن را با درخواست شما تامین کنیم و از طریق پیامک با خبرت کنیم!
از طریق دکمه زیر درخواست تامین فوری رو به همراه ثبت تلفن همراه انجام بده.
مشاهده QR CODE
با خرید این محصول 1 سکه معادل 280 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
مجموعه داستان تصغیر شامل نه داستان نوشتهی احمد امید نویسندهی نام آشنای ترکیه با ترجمهی امیر هنرمند است.
داستانهای این کتاب هرکدام به شکل روایتگونه با سبکی تازه رویدادهای پلیسی را بیان میکند. داستانهایی چند لایه که در آن میتوان رد پای عشق، انتقام، جنایت، خیانت، جنون و … را دید. با تمام تازگی در داستان فرم کار به شکل کلاسیک بیان میشود و حس قصهخواندن را در مخاطب خود ارضا میکند.
پایان بندیهای خوب داستانها نیز میتواند از نکات مثبت این کتاب باشد که هم سعی در غافلگیری مخاطبانش دارد و هم سعی در به چالش کشیدن آنها…
| وزن | 235 گرم |
|---|---|
| ابعاد | 14 × 21 × 1 سانتیمتر |
| نویسنده | |
| مترجم | |
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
اول |
| سال انتشار |
1395 |
| تعداد صفحه |
224 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
1 دیدگاه برای تصغیر
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
- 36561
بریده هایی از کتاب تصغیر
اگر کتاب "تصغیر " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
با ارسال بریده کتاب، سکه دریافت کنید!

علی –
کتاب نثری روان و پر کشش داره . نوری که از لای پردهٔ مخمل به داخل اتاق می تابید، حالا دیگر غیب شده بود و فضای اتاق رو به تاریکی گذاشته بود. سنگینی انگشتم را روی ماشه حس کردم…