در پرده ی اول یعنی « آی بی کلاه » ، با ولوله ای که در جان اهالی می افتد ، همه مشکوک می شوند به حضور یک هیولا در ساختمان متروکه ای در محله. کاراکتر مرد روی بالکن که سکان امور را در دست دارد . با جلب اعتماد اهالی به آنها می قبولاند که در ساختمان یک هیولا کمین کرده و مترصد است تا اهالی را نابود کند . اهالی با دل سپردن به این مرد ترس را در جانشان جای می دهند . اما در انتهای پرده اول مشخص می شود که آن به ظاهر هیولا، سایه پیرزنی بوده که عروسکی را بر دوش می کشیده است . در پرده ی دوم که با اختلاف زمانی از وقایع پرده ی اول اتفاق می افتد ، بار دیگر همان هیاهو در محله اتفاق می افتد ، اما این بار اهالی دیگر نمی توانند به ادعای بی اساس چوپان دروغگو اعتماد کنند. اصرارهای مرد روی بالکن و پیرمرد هم برای اثبات ادعایشان مثمر ثمر واقع نمی شود . اما در انتهای پرده ی « آی با کلاه » به راستی …
غلامحسین ساعدی در 1314در تبریز دیده به جهان گشود او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاههای تبریز و تهران پزشکی و روان پزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت های روان پریش و آشفته ذهن و کشف دردها و آسیب های روحی آنان،توانست به خوبی از این کاراکترها در داستانهای خود بهره گیرد فضای داستانها و نمایشهایش آکنده از در هم آمیختگی کابوس و واقعیت است که فضایی وهمناک به آثارش می دهد. اولین مجموعه داستانش در (1339) به نام شب نشینی با شکوه منتشر شد.در مجموعه داستان به هم پیوسته عزاداران بیل (1342)توپ (1348) و ترس و لرز (1346) از بدویت جغرافیایی برای ترسیم فضایی شگفتی آفرین و ترسناک به خوبی بهره می جوید. از مجموعه داستانهایش می توان از واهمه های بی نام و نشان (1346) گور و گهواره (1350) و از تک نگاریهای او اهل هوا (1345) و خیاو یا مشکین شهر و از آثار نمایشی اش لال بازی ها،چوب به دست های ورزیل،آی بی کلاه آی با کلاه و دیکته و زاویه را نام برد. ساعدی در 1364 در فرانسه در گذشت و در جوار صادق هدایت به خاک سپرده شد.
در صورتی که قصد خرید این کتاب را بیش از تعداد موجودی دارید می توانید درخواست تامین موجودی به تعداد مورد نظر را برای ما ارسال کنید:
"*" indicates required fields
حامد –
اينم يكي ديگه از نمايش نامه هاي مطرح آقاي ساعدي كه در دو پرده با نام هاي آي بي كلاه و آي باكلاه اجرا مي شه . شب هنگام پيرمردي از خانه خارج مي شود و با داد و بيداد از مردم محل مي خواهد فكري بكنند زيرا دزدي وارد خانه متروكه محله شده و همه اعضاي محله نيز جمع شده و به فكر چاره هستند .
در پرده دوم باز اتفاق مشابهي مي افتد و مشاهده مي كنيم كه اين بار عكس العمل جمعيت كاملا متفاوت با دفعه اول است و دليل آن نيز اتفاقات دفعه پيش هست