حاج قاسم، روی جذب نسل جوان حساس بود. میگفت باید جذبشان کنیم تا دیگران جذبشان نکنند، و اگر شبههای وجود دارد،باید روشنگری کدد و معرفت این افراد را بالا برد.
بریده هایی از کتاب "حاج قاسمی که من میشناسم"
غزل
فقط رابطهی حزباللهی با حزباللهی معنا ندارد. رابطهی حزباللهی با کسی که دینش ضعیفتر است، موضوعیت دارد؛ باید این کار را بکنیم. جامعهی ما، خانوادهی ماست.
غزل
من و آدمهای خودم؛ من و رفقای خودم؛ من و مریدهای خودم؛ این بیحجاب است؛ آن باحجاب است؛ این چپ است؛ آن راست است؛ این اصلاح طلب است؛ او اصولگراست. خوب، پس چه کسی را میخواهید حفظ کنید؟ همان دختر کم حجاب، دختر من است؛ دختر ما و شماست؛ نه دختر خاص من و شما؛ اما جامعهی ماست. اینها مردم ما هستند. اینها بچههای ما هستند.
غزل
من کاندیدای شهادتام؛ کاندیدای گلولهام…
غزل
اگر مقام معظم رهبری به من تکلیف کنند کاندیدای ریاست جمهدری شوم، میروم پیش ایشان، آنقدر گریه میکنم تا تکلیف را بردارند!
غزل
روی تاقچهی کنار میزش، عکس های خودش با شهیدان بود. با شهدا زندگی میکرد…
batool.c
قاسم سلیمان در دفاع مقدس هم همین روحیه را داشت. پشت موتور بچه های اطلاعات عملیات می نشست و به وسط درگیری می رفت؛ اما همراه با شجاعت. اهل محاسبه و تدبیر بود. امام خامنه ای در این باره فرموده اند: شهید سلیمانی، هم شجاع بود، هم با تدبیر بود. صرف شجاعت نبود. بعضی ها شجاعت دارن؛ اما تدبیر و عقل لازم برای به کار بردن این شجاعت را ندارند. بعضی ها، اهل تدبیرند؛ اما اهل اقدام و عمل نیستند؛ دل و جگر کار را ندارند. این شهید عزیز، هم دل و جگر داشت – به دهان خطر می رفت و ابا نداشت؛ نه فقط در این حوادث این روزها، در دوران دفاع مقدس هم در فرماهندهی لشکر ثارالله همین جوری بود؛ خودش و لشکرش – هم با تدبیر بود. فکر می کرد؛ تدبیر می کرد؛ منطق داشت برای کارهایش.