من آن کسی را که دلش با زبان یکسان نیست چون دروازههای دوزخ دشمن میدارم.
بریده هایی از کتاب "ایلیاد و اودیسه"
عطیه
دلیرترین جنگجویان آخائی در میان شما هستند. اگر کسی این شور را در خود میبیند که با من نبرد کند برای اینکه تنها با هکتور بیباک برابری کند از صف بیرون آید. شرط این کارزار بدینگونه است. اگر هماورد من با پیکان شکستناپذیر نیزهاش مرا از پا درآورد، باید که سلاح مرا بگیرد و به سوی کشتیهای خود ببرد، اما باید که پیکر مرا نزد دوستانم بازگرداند، تا آنکه مردم و همسرانشان تن بیجان مرا پس از مرگ گرامی دارند و بر اخگر نهند.
عطیه
اولیس، که ازین مرگ در خشم شد با رویینهای فروزان که بر تن داشت پیش رفت و نزدیک دشمن ایستاد، و نگاهی خشمگین به هر سوی افگند و نیزۀ خود را انداخت: مردم تروا از دیدن این پهلوان که نیزۀ هراسانگیز را انداخت پس نشستند. تیر وی هرگز خطا نمیکرد و نیز تیری به دموکوئون پسر نامشروع پریام که از آبید به یاری او آمده و مادیانهای تیزرو او را آورده بود زد.
عطیه
بدانگونه که آتش سوزیای، که تا گنبد آسمان آتش میافگند، درههای ژرف کوهی را میپیماید؛ جنگل پهناور آتش گرفته است؛ بادها گردبادهای شرارهها را میجنبانند، به هر سو میبرند، به همان گونه، آن پهلوانی که گویی از خدایان بود، نیزه به دست، همۀ کسانی را که دنبال میکرد میکشت، خشم خود را در همهجا میراند؛ سیل خون در دشت سیاه روان بود.
عطیه
بدینگونه در لشکرگاه سرگرم بودند اما آگاممنون تهدیدی را که بر آخیلوس کرده بود فراموش نکرد. پس روی به تالتیبیوس و اوریبات که پیامآوران و میرآخران زبردستش بودند کرد و گفت: «هر دو به کشتی آخیلوس پسر پله بروید، سپس دست بریزئیس زیبا را بگیرید و بیاورید. اگر او شما را بازدارد خود با همراهانی بیشتر میروم و او را از وی میگیرم، و این برو گران خواهد بود.»