دمادم از کبر بپرهیز، و از خویشتن دور شو، و از اندیشهی “من” بگذر، و فخر به دانش نفروش، تا رسیدن بر تو آسان و آسانتر شود
بریده هایی از کتاب "مردی در تبعید ابدی"
غزل
این کار منهدمت میکند ملا! تفکر دائم و گفت و گو با خویش کارت را به جنون ثابت میکشد
غزل
_ملا! تو این حاضر جوابیها را از کدام استاد آموخته ای؟
_از تفکر مدام؛ از گفت و گوی پیوسته با خویشتن حویش؛ از دو بخشن کردن خود و پیوسته یک بخش را خیره سرانه در برابر بخش دسگر قرار دادن و به مقابله وا داشتن…
غزل
فراگیری درست علم، وابسته است به قبول سلسله مراتب: پله پله…. آهسته آهسته.
شتاب در یادگیری، ایجاد بنبست میکند. به سر دویدن، با سر زمین خوردن را با خود دارد
غزل
شبِ کویر، سرشارِ از خُداست…
غزل
ابراهیم، شاید که در راهِ ویران کردنِ خوشتنِ خویش است و نمیداند.
غزل
انسان برای توانستن خلق شدهاست محمد، نه نتوانستن. اگر خواست خدا بر ناتوانی انسان بود، از اصل انسانی خلق نمیکرد…
غزل
هدف دانش، دانش نیست، حضور است و اقدام، پیوستن به خلق و خدمت به مخلوق، نه بریدن از جهان ملموس و محسوس و فرو رفتن در خویش.