پدر جان سلام!
سلام برادر! سلام به همهی شما رَه گم کردگان!
خسته نباشید!
_شما هم خسته نباشید!
-ما، از این راه که میرویم، به کجا میرسیم؟
-به هیچ کجا. یک فرسنگ دیگر این کوره راه به پایان میرسد. بعد از آن، کویر است و کویر
بریده هایی از کتاب "مردی در تبعید ابدی"
غزل
ملا، عمریست که فقط با عطرِ تلخِ کاغذ آشناست و گرمای تفکر در باب حق
غزل
صدای اذانِ صبحگاهی ملا محمد صدر
همچون کاروانی راهی زیارت
تا دور دست های دشت ها میرفت…
غزل
صدا در سینهی صبحِ بلورین
از جنس غم بود و
از جنس پروانه
از جنس باران، شعر، لبخند
از جنسِ مهرِ خالصانهی انسان به صفای روح
از جنس گلابِ نابِ تازه مُقَطّر
از جنس آواز گروهی صدها فرشتهی مقرب
از جنس شمیم خوشِ ایمان، بر گذشته از قبورِ شهیدان
غزل
به خاطر دفاع از حق و حقیقت،در گرداب مرگ شنا کن و به اعماق خطرات و مصائب فروشو…
غزل
وجود، نردبانیست از زیرِزمین تا عرشِ اعلا
وجود حقیقتیست اصلی که ماهیت، تابعِ آن است
ماهیت، اصولاً، واقعیت و حقیقتی مستقل از وجود یا مقدم بر وجود ندارد
غزل
تقیه، انکار به خاطرِ حفظِ جان نیست، بلکه انکار به خاطر حفظ جان و حفظ جان به خاطر حفظ آرمان است
غزل
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خداییِ خدا یافت نمیشود
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
غزل
ای مسلمانان!
ای پیروانِ آقای ما علی!
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشهی خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار…
غزل
به هرکجا میروم، خدا آنجاست، و دیانت آنجا، و ضرورتِ باورِ حق آنجا….