روزی که عدهای در محضر علی بودند، یکی از یاران او معاویه را دشنام داد. علی برافروخته شد و گفت: «بس کنید!» گفتند: «یا امیرالمؤمنین! آیا ما بر حق نیستیم؟» علی گفت: «چرا شما برحقید.» پرسیدند: «آیا آنان باطل نیستند؟» علی پاسخ داد: «چرا آنان باطلاند.» گفتند: «پس چرا ما را از دشنام دادن به آنان منع میکنید در حالی که آنان پیوسته ما و شما را لعن میکنند و دشنام میدهند؟» علی گفت: «دوست ندارم شما لعنتکننده و دشنامدهنده باشید. دلها و دهانهای خود را از آنچه خدا نمیپسندد، پاک کنید.
بریده هایی از کتاب "ناقوس ها به صدا درمی آیند"
مریم
پرهیزکار، مردم را با لقبهای زشت نمیخواند؛ همسایگان را آزار نمیرساند؛ در مصیبتهای دیگران شاد نمیشود و در کار ناروا دخالت نمیکند و از محدودهٔ حق خارج نمیشود.
مریم
چگونه ترس از فروآمدن بلا، شبهنگام تو را بیدار نکرده در حالی که در گناه غوطهور و در پنجهٔ قهر الهی گرفتار شدهای؟