خدایان مامی (نین حورساگ = ماما) ــ آن خدابانو، آن قابلهی خدایان ــ را فراخواندند و با او گفتند: «خدابانوی زهدان باش و بشر بیافرین!»… اّنکی (رب زمین) ندا درداد و با خدایان بزرگ به سـخن درآمد و گفت: «… پس یک خدا باید ذبح شـود… نینتو باید با گوشت و خون [= با گوشت و خون آن خدای ذبح شده] گل بسازد تا خدا و بشر در این گل به هم درآمیزند.» (حماسه ی آتراحاسیس، آیهی ۱:۴)
بریده هایی از کتاب "از عدن تا تبعيد"
خدیجه
ئیلوهیم [خدایان] گفتند: «بیایید آدمی از روی صورت خود، شـبیه خود بسازیم. و ”آنـان“ را بـر ماهیـان دریا، و بر مرغان هوا، و بر رمه ها، و بر سراسر زمین، و بر هر خزندهای که در زمین میخزد، حاکم کنیم. » (سفر تکوین، آیهی ۱:۲۶)
خدیجه
او باِ قانون از خاک به خاک، از خاک ِ رس به خاک ِ رس ــ یا درست تر بگوییم از خاک کوزه گری به خاک کوزه گری (سـفر تکوین، آیهی ۳:۱۹ )ــ آشـنایی داشت. درست همان طور که کوزه گران با چرخ خود کوزه می سازند، خدایان (به عبری ئیلوهیم، به سومری ایجیجی) نیز بشر را با چرخ خود ساخته بودند، با خاک مادرزمین و شبیه خود.
خدیجه
آدم هم رئیس و هم کاهن قوم خود بود. طبیعت، چه در خواب و چه در بیداری، با او سخن میگفت و او با زبان طبیعت آشنا بود. گیاهان و حیوانات، آشنایان و همنشینان او بودند. اما آدم زندگی و مرگ را هم می شـناخت. او با وجوه ناسـازگار زندگی و پایان محتوم آن آشنا بود. می دید که «مادر زمین بزرگ مرتباِ» جسم مخلوقاتی را که خلق کرده پس میگیرد و به عنوان شاهدی بر بود کم دوام ایشان، تنها مشتی استخوان پریده رنگ بر جا می نهد.