واقعیت چیزی نیست بجز آنچه را وی میبیند، یا به ما میگوید، این واقعیت بیشتر از آنکه اطلاعاتی در مورد جامعه و جهان را وی بدهد خود او و دنیای درون او رامشخص میکند. مکان داستان از چاردیواری اتاق راوی تجاوز نمیکند. زمان فاقد اهمیت تاریخی و تقویمی است، گفتگو و کنش بدل به تک گفتار میشود، کشمکش و تنش نیز تنها به صورت تنش درونی راوی منعکس میشود. داستان دارای طرح مشخصی نیست و نویسنده نه به ابعاد مختلف شخصیت فرد که به یک خصلت مشخص او، و به وسوسه دائمی ذهن او یعنی خودکشی میپردازد.
بریده هایی از کتاب "سه قطره خون"
خدیجه
هدایت در داستان «زندهبه گور» بیش از هر داستان دیگری به دنیای فردی درون شخصیت توجه دارد. این داستان احتمالا تحت تأثیر نوع داستانهای «زیرزمینی» نوشته شده است که معروفترین آنها «یادداشتهای زیرزمینی» داستایوسکی است. در این داستان هدایت دنیای بیرون را برای تبیین دنیای درونی فرد به خدمت میگیرد.
خدیجه
پیشکسوتی هدایت را باید پیش از هر چیز در توجهش به درونیات و خصوصیتهای فردی شخصیتهایش دانست؛ گرایشی که بخصوص در مقایسه با جمالزاده بارز مینماید. حتی در داستانهای سطحی و بدی مانند «علویه خانم» یا «حاجی آقا»، ویژگیهایی که شخصیتها را از تیپ به فرد بدل میکنند، از نظر هدایت دور نماندهاند.
خدیجه
در هدایت بدترین و بهترین خصیصههای داستاننویسی فارسی را نیز میتوان یافت. در کمتر نویسنده معاصر دیگری آثار بسیار بد و بسیار خوب اینگونه آرام و بیاعتنا در کنار هم قرار گرفتهاند. با این همه کمتر منتقدی است که هدایت را پیشکسوت داستاننویسان معاصر ایران و پایهگذار داستاننویسی مدرن ندارند.
خدیجه
از این رو اغلب منتقدان بنا بر گرایشها و سلیقههای سیاسی، ادبی و فردی خود نه فقط نظریات متفاوت که متضادی، درباره هدایت ارائه دادهاند که در اغلب این نظریات هم نشانی از واقعیت دیده میشود. تنها زمانی میتوان به حل این معما نزدیک شد که این دو نوع کشش را دو روی یک سکه ببینیم و بدبینی فوقالعاده هدایت را نسبت به اجتماع و دنیا در کنار انزواطلبی و درونگرایی او بررسی کنیم.
خدیجه
در آثار صادق هدایت نیز مانند زندگیش میتوان نشانههایی از یک معما یا تناقض را دید. در این آثار هم کشش به انتقاد اجتماعی، طنز و واقعگرایی در سبک وجود دارد، و هم تمایل به انزواطلبی و بکارگیری شیوه ذهنی داستاننویسی. داستانهای هدایت از نظر ترتیب زمانی سیر تکاملی خاصی را طی نمیکنند، و این دو گرایش به ظاهر متضاد را میتوان در آثار او از زمان چاپ اولین مجموعه داستانهای کوتاه هدایت، «زندهبه گور»، در سال ۱۳۰۶ تا چاپ آخرین داستانش، «توپ مرواری»، پس از مرگ او در سال ۱۳۳۴ دنبال کرد، گرچه اوج داستاننویسی هدایت «بوفکور» است که به سال ۱۳۱۵ منتشر شده است.