روح راکبِ بدن و سوار بر آن است. اگر در این دنیا میخواهی روح را به مقصد برسانی، باید بدن را تیمار کنی تا زمینگیر نشود و تو را از راه بازندارد.
بریده هایی از کتاب "کهکشان نیستی"
خانم
در ابتدا که به خدمتش رسیده بودم، از او طلب دستور کیمیا کردم؛ اما در پاسخ فرمود: «این ذکر را بسیار بگو که خود کیمیاست: اللَّهُمَّ أَغْنِنِی بِحَلَالِک عَنْ حَرَامِک وَ بِفَضْلِک عَمَّنْ سِوَاک.»
خانم
در همان حالواحوال بود که دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «پسرم، سید محمدحسین، اگر دنیا میخواهی، نمازشب بخوان و اگر آخرت هم میخواهی، نمازشب بخوان.» احساس کردم نوری از آن دست تا نهانیترین لایههای قلبم نفوذ کرد و این جمله با این چینش کلمات، با سراسر وجودم در هم آمیخت. به چشمان شفافش که گویا پردهای از اشک در آن نقش بسته بود نگاه کردم و گفتم: «روی چشم آقا.» – با اجازهتان من بروم. انشاءالله شما و آقا سید محمدحسن را خواهم دید. خدا حافظتان.
مریم
اعمالتان حاکی از خواهشهای وجود شماست. افکارتان برخاسته از آن است که به آن توجه دارید. چیزی که انسان متوجه او باشد و توجهش را از امور دیگر سلب کند، الهِ او میشود. توجه انسان بهگونهای معنای واله شدن و متوجه شدن را دربر دارد. خواطرتان را در مشت خویش نگه دارید و اجازه ندهید باطنتان جز خدا را طلب کند.
مریم
سالک باید به نقطهای از توجه و درک برسد که در عالَم، فهمِ حقیقتِ «لا مؤثّرَ فی الوجود إلّا الله» همچون روز برایش روشن باشد؛ فاعلیتِ خداوند را در تکتک اتفاقات مشاهده کند و اگر اتفاقی خلاف میل و عادت و روال زندگی، مثل فقر و مرض و ابتلائات دیگر، بهوجود آمد، سررشتهٔ توحید را گم نکند و متوجه باشد که عالم تحتِ اختیارِ مطلق خداوند است.
مریم
«محال است انسان بهجز از راه سیدالشهدا (ع) به مقام توحید برسد. سَریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت اباعبداللهالحسین (ع) است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنیهاشم اباالفضلالعباس (ع) است.»
مریم
الأمور مرهون بأوقاتها!» درحالیکه صورتش را بهسمت حرم مایل میکرد، ادامه داد: «این جمله را صاحب این بارگاه فرموده است؛ هرچیزی رهین وقت خود است. هنگامی که وقتش برسد، خودش بهسراغ انسان میآید.»
مریم
هر آدمی بتی دارد؛ کسی باید آن را بشکند. اگر این بت شکسته نشود، هر ذکری که بگوید، هر عبادتی که کند، این بت و این من، متورمتر میشود. خیال آدمها بر حقیقتشان سیطره دارد. نخستین مرحلهٔ سیر حقیقی، خارج کردن سالک از سلطنت خیال است؛
مریم
حدیث عنوان بصری را بنویسید و هفتهای چند بار آن را بخوانید و سعی کنید به محتوای آن تا میتوانید عمل کنید تا کمکم استعداد مراتب عالی در شما ایجاد شود.»
مریم
این مسیر به همان راهی میرسید که علما از کنار فرات بهسمت کربلای معلی عازم میشدند و به آن «طریقالعلما» میگفتند. وقتی در این راه قدم میزدم، ردّپای نورانی علمایی را میدیدم که هرکدام، عمودی از نور و تقوا بودند و گویا قدمبهقدمِ این جاده پُر از اشکهایی خونین بود که چشمها در فراق حجتبنالحسن (عج)، مرکز عالم امکان، بر زمین ریخته بودند.