بریده هایی از کتاب "پاییز فصل آخر سال است"

خدیجه

نمی‌توانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بوده‌ایم. اشتباهِ کدام طراح بود که فشارها را درست محاسبه نکرد و سازه‌مان را طوری غیر‌مقاوم ساخت که هر روز می‌تواند برای شکستن‌مان چیزی داشته باشد؟ فکر زندگی بی‌خنده و بی‌آرزو تکه‌تکه‌ام می‌کند.

خدیجه

باید چیزی داشته باشم که مرا فرو ببرد توی خودش و نگذارد بفهمم کجا هستم. باید روزهایم را بگذراند. باید حواسم را پرت کند از همه‌چیز. حواسم که به چیزی پرت نمی‌شود، فکرها پیدای‌شان می‌شود. خودم را ول می‌کنم روی مبل قرمز و هزار ساعت هم که بنشینم حوصله‌ام سر نمی‌رود بس که فکر می‌دود توی سرم. فکر خودم، تو، سمیرا، زندگی شبانه و ماهان. فکر این‌که چرا به این‌جا رسیدیم. کجا را اشتباه کردیم. کجای خلقت و با کدام فشار شالوده‌مان ترک خورد که بدون این‌که بدانیم برای چه، با یک باد، طوری آوار شدیم روی خودمان که دیگر نمی‌توانیم از جای‌مان بلند شویم.

خدیجه

آب‌جوش را که می‌ریزم توی لیوان، رگه‌های قهوه‌ای دود می‌شوند توی آب و پیچ‌و‌تاب می‌خورند. نخ کیسه‌ی چای را می‌کشم. رگه‌ها با‌هم قاطی می‌شوند و برایم چای فوری درست می‌کنند. نیستی و با خیال راحت قوری را در بالاترین کابینت قایم کرده‌ام و فقط چای فوری می‌خورم. باید چای بخورم تا سرحال شوم. باید سرحال بروم سر کار. دارم می‌روم سر کاری که همیشه دوست داشته‌ام. کاری که خوشحالم می‌کرد. باید باز هم دوست‌اش داشته باشم. چرا ندارم؟ چرا هیچ‌چیزِ این روزها دیگر مرا نمی‌خنداند؟ به خاطر بی‌کاری است حتماً.

پرداخت آنلاین امن

پرداخت با کارت‌های شتاب

ارسال سریع

ارسال در کوتاه‌ترین زمان

ضمانت بازگشت کالا

ضمانت تا حداکثر ۷ روز

پشتیبانی پاسخ‌گو

پشتیبانی و مشاوره فروش

ارسال هدیه

ارسال کالا به صورت کادویی

فروشگاه اینترنتی کتابستان، جایی است برای گشت و گذار مجازی دربین هزاران عنوان کتابِ پرفروش، به روز و جذاب از ناشران مطرح کشور و خرید آسان کتاب از هر نقطه ایران عزیز بیشتر بخوانید..

  • تلفن: 02191010744
  • تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260
  • ایمیل: info @ ketabestan.net
سبد خرید
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.