ظلمستیز، اونها رو با حربههایی چون تحریم و قطع کردن مایحتاج ضروری در تنگنایی سخت قرار میدند تا بلکه به زانو در بیان.
بریده هایی از کتاب "داستان بریده بریده"
شهیده بانو
مگه نمیدونی که بنیاسرائیل با اینکه پیغمبرزاده بودند از سپیدهدَم تا بالا اومدن آفتاب، هفتادتا پیغمبرِ خدا رو کشتند و بعدش هم با خیال راحت، مشغولِ دادوستد شدند؟! انگارنهانگار که کاری کردند و پیغمبری رو کُشتند!
خانم
به نام خداوند بخشنده مهربان! از حسینبنعلی، به محمدبنعلی و خویشاوندان هاشمیام! گویی که دنیا، هیچگاه نبوده و آخرت، همیشه هست. والسّلام! نامهٔ امام نوشتهٔ عجیبی بود. هنوز از پیِ قرنها کسی بهدرستی نمیدونه که منظور حضرت از این نامهٔ کوتاه چی بود
خانم
نتیجهٔ شور و مشورت جرثومههای فساد و تباهی این شد که اول باید کاروان امام رو یه جوری محاصره کنند که حتی یه ذره آب و خوراک هم بهشون نرسه! این نوع مبارزه، شیوهٔ مشترک همهٔ طاغوتهای تاریخه که برای به اسارت دراُوردن ارادهٔ مردمان آزاده و ظلمستیز، اونها رو با حربههایی چون تحریم و قطع کردن مایحتاج ضروری در تنگنایی سخت قرار میدند تا بلکه به زانو در بیان.
خانم
امّالبنین بیشتر از بچههاش غصّهدار مظلومیّت امام شهید بود. آخه امّالبنین یهجورایی مادر حسین هم به حساب میومد. چون بعد از شهادت فاطمۀزهرا به عقد حضرتعلی در اومده بود و سعی میکرد تا جایی که میتونه جای خالی فاطمه رو برای حسین پُر کنه. الحقّوالاِنصاف هم توی مادری برای بچههای فاطمۀزهرا سنگ تموم گذاشت. امّالبنین بهقدری در سوگ امام شهید، اشک ریخت که آخرش چشمهاش نابینا شد
خانم
همهٔ مردم شهر از پیر و جوون، زن و مرد، دختر و پسر، لباسهای زیبا به تنشون کرده بودند. مردها خضاب کرده بودند و زنها با سُرخابوسفیداب خودشون رو بزک کرده بودند. خلاصه اینکه همه به همدیگه شادباش میگفتند و خودشون رو آمادهٔ یه جشن بزرگ میکردند
خانم
امام گفت: تو فکر میکنی اونها از کشتن من اِبایی دارند؟ یا مثلا از جدّ من حیا میکنند؟! یا ملاحظهٔ قوم و خویشی رو میکنند؟ مگه تو تاریخ نخوندی؟ مگه قرآن نخوندی؟ مگه نمیدونی که بنیاسرائیل با اینکه پیغمبرزاده بودند از سپیدهدَم تا بالا اومدن آفتاب، هفتادتا پیغمبرِ خدا رو کشتند و بعدش هم با خیال راحت، مشغولِ دادوستد شدند؟! انگارنهانگار که کاری کردند و پیغمبری رو کُشتند! تو فکر میکنی یزید از بنیاسرائیل بهتر و باملاحظهتره؟! انگاری امام میخواست به عبداللهبنعُمر حالی کنه که تاریخشناسی یه سرگرمیِ علمی نیست. بلکه تجربهآموزی و عبرتاندوزی و افزودن عمر گذشتگان به عمر خویشه! او میخواست بگه که گذشته، چراغ راه آینده است. امام میخواست بگه که آدمها اگه حافظهٔ تاریخی نداشته باشند کودک و بیتجربه میشند که باید در هر کاری از صفر شروع کنند. اما عقل حکم میکنه که آدم در هیچکاری از نقطهٔ صفر آغاز نکنه، بلکه از تجربههای دیگران که در تاریخ یافت
خانم
بهسوی پروردگار برگشتند تا بلکه کاری کنند. یا حداقل از خدا بخوان که اجازه بده تا در رکاب امام با دشمناش بجنگند. بعدها امامهای معصومِ شیعه برای شیعیانشون تعریف میکردند که این فرشتهها طولی نکشید که به ملکوتِ آسمانها رفتند و از خدا اجازهٔ جنگیدن توی رکاب امام رو گرفتند. اما شوربختانه وقتی به کربلا رسیدند که دیگه کار از کار گذشته و امام شهید شده بود. فرشتهها از شدت اندوه و ناراحتی، عنان از کف داده و با قیافههای ژولیدهپولیده در کنار پیکر غرقِبهخونِ امام مشغول به عزاداری و اشک ماتم شدند. فرشتهها با چهرهای غمبار به سروصورت میزدند و یالثاراتالحسین میگفتند. اینجور که امامهای معصومِ شیعه فرمودند عزاداریِ فرشتهها تاقیامقیامت ادامه داره و بهمنظور خونخواهی از امامِ شهید به انتظار قیام مهدی موعود که قراره در آخرالزمان ظهور کنه نشستهاند تا بیاد و فرشتهها توی رکابش بتونند قصاص خون بهناحقریختهٔ امام رو از قاتلانش بگیرند
خانم
با اشارهٔ عباس، نافِعبنهلال به کمک سی سوار بهسوی ابنحَجّاج و آدمهاش حمله کردند و باهاشون درگیر شدند. طولی نکشید که عباس و یاران باوفاش، با شجاعتی مثالزدنی محافظانِ فرات رو کنار زدند تا بیست نفری که پیاده بودند بِتونند از فرصت، استفاده کنند و وارد فرات بشند. شوروغوغایی بهپا بود. دستهای میجنگیدند و گروهی، مشکهای آب رو پر میکردند. عباس بهسمت اونهایی که مشکها رو پر کرده بودند برگشت تا سِپَری امنیتی براشون درست کنه که بتونند آب رو بهسلامت به خیمهها برسونند. اتفاقاً همین طور هم شد. توی این درگیری تعدادی از سربازهای ابنحَجّاج کشته شدند. اما هیچکدوم از نیروهای تحت فرمان عباسبنعلی کشته نشدند. بعد از این عملیات موفقیتآمیز بود که عباس، نشانِ غرورانگیز سَقّا یعنی آبآور رو دریافت کرد.
خانم
امام فرمود: مادرت اسمِ بامُسَمّایی برات انتخاب کرده! تو بهمعنای واقعیِ کلمه، حرّ و آزادهای. اگه خدا بخواد توی همین دنیا به آزادگی، شهرت پیدا میکنی. توی آخرت هم، از هرچی که دیگران رو اندوهگین و نگران میکنه آزاد خواهی بود