ما آدمهای خیلی خوبی هستیم که از شدت خوبی مسخره به نظر میرسیم…»
بریده هایی از کتاب "ابله"
عطیه
در کتاب مقدس گفته شده است: «کسی را نکشید!» و آن وقت به خاطر آنکه او کسی را کشته است، باید او را هم از زندگی محروم کرد؟ خیر این درست نیست.
عطیه
خدایا! این چه مزخرفاتی است که میگویم! تف! همهی ما عجیب و غریب هستیم… ما را باید در زیر شیشه برای تماشای مردم بگذارند و مخصوصاً مرا به عنوان اولین نمونه! و ده کوپک حق ورودیه بگیرند.
عطیه
او را برای معالجهی جنون به آنجا سپرده بودند. به نظر من دیوانه نبود؛ بلکه بی اندازه رنج کشیده بود. تمام دردش همین بود و بس.
عطیه
به یاد دارم که غم تحملناپذیری بر قلبم چیره شده بود. حتی دلم میخواست گریه کنم. دائم غرق در تعجب میشدم و مضطرب بودم. از اینکه همه چیز با من بیگانه بود رنج میبردم. این را خوب میفهمیدم که احساس غربت بالاخره نابودم خواهد کرد.
عطیه
همدردی بزرگترین و شاید یگانه قانون وجود برای تمامی بشریت است.
عطیه
وقتی کسی را با شکنجه میکشند رنج و درد زخمها جسمانی است. و این عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل میکند، بهطوریکه تنها عذابی که میکشد از همان زخمهاست تا بمیرد. حال آنکه چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحملناپذیر است از زخم نیست بلکه در اینست که میدانی و به یقین میدانی که یک ساعت دیگر، بعد ده دقیقه دیگر، بعد نیم دقیقه دیگر، بعد همین حالا، در همین آن روحت از تنت جدا میشود و دیگر انسان نیستی و ابدا چون و چرایی هم ندارد. بزرگترین درد همین است که چون و چرایی ندارد.