امّا با دانستن همهی اینها بنا ندارم که امید خودم را از دست بدهم و خلاصه اینکه: «شب آبستن است تا چه زاید سحر.» و کسی نمیتواند بگوید که حتی یک ساعت دیگر چه خواهد شد؟
بریده هایی از کتاب "انسان در جستجوی معنا"
علیرضا
هرگز نباید تصور کرد که هر درد و رنجی به نوروز و بیماری عصبی منجر میشود، بلکه برعکس درد و رنج میتواند سکوی پرتابی برای رشد و پیشرفت باشد، به ویژه چنانچه از ناکامی وجودی ناشی شده باشد.
رضا
داستایفسکی میگوید: «من تنها از یک چیز هراس دارم و آن اینکه شایستگی رنجهایم را نداشته باشم.»
مهسا
«فلسفهی کنونی بهداشت روان بر این اساس استوار شده است که مردم باید شادمان باشند و اندوه و غم یکی از نشانههای ناسازگاری و عدم هماهنگی با زندگی است. شاید این شیوهی تفکر و نظام ارزشها باید خود را در برابر کسانی که درد و رنجی اجتنابناپذیر دارند مسئول بداند. زیرا این روش تفکر سبب میشود که انسانهای دردمند و اندوهگین به خاطر اینکه شاد نیستند، روزبهروز اندوهگینتر شوند.»
رها
اکنون اگر کسی از ما در مورد مفهوم و حقیقت گفتار داستایفسکی بپرسدکه میگفت: «آدمیزاد موجودی است که میتواند به همه چیز خو بگیرد» میگوییم: «آری، ولی نپرسید چطور.»
امیر
اگر همه چیز را از انسان بگیرند، باز هم حتی اگر یک لحظه و یک دم هم که شده میتواند خوشبخت بماند. و آن زمانی است که به محبوب خویش بیندیشد.
سارا
«کسی کهدر زندگی خود چرایی را بیابد، با هر چگونهای خواهد زیست»
تسنیم
من تنها از یک چیز مطمئن بودم و آن را در این اردوگاه آموخته بودم: «عشق از وجود مادی معشوق برتر و بالاتر است و معنی حقیقی و ژرف خود را در هستی و وجود روحانی او مییابد، حال دیگر تفاوتی نمیکند که محبوب حضور داشته باشد یا نداشته باشد، زنده باشد یا نباشد!»