این جا یه طبیبی هست که اگه زیر پرونده ات رو امضا نکنه، دکترای دیگه هیچ کاری نمی تونن بکنن.
_
این جا یه طبیبی هست که اگه زیر پرونده ات رو امضا نکنه، دکترای دیگه هیچ کاری نمی تونن بکنن.
_
بالأخره این جا مملکت ماست! باید موقع سختی حفظش کنیم، وگرنه روزای خوشی که همه خوشن!
اگه آدم خودش رو قصاص قبل از جنایت کنه، اونوقت دیگه جنایتی اتفاق نمی افته!
کسی با هاتونه؟ – خدا همیشه با بنده هاشه
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.
اشک توی چشمانم حلقه زد. دلش نرم شد. کمی جلو آمد، دستم را گرفت و با دست دیگرش آن را نوازش کرد. بعد آن را محکم میان دو دستش گرفت. گرمای دست هایش آرام آرام تا قلبم نفوذ کرد و آن را لرزاند.
وقتی که نگاه تو به من دوخته شد دل شعله به سر چو شمع افروخته شد لختی به تماشای تو بنشستم و آه در لحظه تمام عمر من سوخته شد
گوشی را برداشتم. صدای دلنشین خودش بود. گفت: – منزل آقای ایزدی؟ با لحنی غریبه گفتم: – بله، بفرمایید… شما؟ او هم با همان لحن گفت: – ببخشید مزاحم شدم. می خواستم عرض کنم دفعۀ پیش که خدمت رسیدم غفلتاً دلمو اون جا، جاگذاشتم. می تونم بیام برش دارم؟ – خواهش می کنم، تشریف بیارین!!
این جا را دوست دارم. این خطه از زمین را دوست دارم؛ چون ثواب بردن این جا دم دست است، چون گناه نکردن این جا خیلی آسان است، چون توبه کردن این جا جزء روزمره هاست. انگار شیطان هم جرئت آمدن پشت این خاک ریزها را ندارد.»
فأمّا مَن اُوتیَ کتابَهُ بیمینه فَیقُولُ هآؤمُ اقرَؤُا کتابیَه. اِنّی ظَنَنتُ اَنّی مُلاقٍ حسابیه. فهو فی عیشَة راضیه. فی جَنَّةٍ عالیة معنای آیات را با خود زمزمه کردم: اما کسی که نامۀ اعمال او را به دست راستش دهند، گوید بیایید نامۀ مرا بخوانید. من ملاقات این روز حساب را باور داشتم. این چنین کسی در عیش و زندگی خوش خواهد بود؛ در بهشت ابدی