اگر کسی اجازه بدهد که اهلیاش کنند، باید خطر گریه کردن را هم قبول کند.
بریده هایی از کتاب "شازده کوچولو"
حامد
«شماها خوشگلید؛ اما توخالی هستید. نمیشود برایتان جان داد. مسلم است که یک رهگذر معمولی خیال میکند که گل من شبیه شماهاست. اما گل من به تنهایی مهمتر از صدها گل سرخ شبیه شماست. چون او بوده که من آبیاریاش کردهام؛ اون بوده که زیر درپوش شیشهای گذاشتمش؛ اون بوده که برایش حفاظ درست کردهام؛ من به خاطر اون کرمهای ابریشم را میکشتم (به جز دوسهتاشون که گذاشتیم بمانند تا به پروانه تبدیل بشوند) چون فقط اونه که غرغرهاش، خودنماییهاش و یا حتی حرف نزدنهاش را به دقت گوش دادهام، چون او گل من است»!
حامد
خندهٔ او برایم همچون چشمهٔ آب گوارایی بود در بیابان برهوت.
حامد
برای آدمهای خودشیفته، همهٔ آدمهای دیگر تحسینکنندگانشان هستند.
حامد
از یاد بردن یک دوست غمانگیز است. آخر همهٔ آدمها که دوستی برای خودشان ندارند
حامد
شازده کوچولو دوباره رفت به دیدار گلهای سرخ و به آنها گفت: ــ شما به هیچ وجه شبیه گل من نیستید. نه کسی شما را دستآموز کرده و نه شما کسی را. شما هم مانند روباهم بودید. روباهی بود شبیه صدها هزار روباه دیگر. اما با او دوست شدم و حالا او در همهٔ دنیا بیهمتاست.