ما همین زنانی هستیم که میتوانیم اگر روسریمان در بلبشوی خانهداری و فعالیت خارج از خانه نخکش شد، دو سرِ نخکششدهاش را بگیریم و بکشیم و تلاش کنیم رنج نخکششدن را کم کنیم. همین زنانی که لبخندمان مثل پیچک از روزنهٔ کارهای خانه و اجتماع بیرون میزند و به همه زندگی میبخشد. ما خودمانیم و هرچه جز این بگوییم به خودمان ظلم کردهایم؛ همین سرکار عِلّیهها!
بریده هایی از کتاب "سرکار علیه"
شهیده بانو
همیشه دنیای من و مامان با نگاه واحد نیست؛ یعنی شاید به دلیل تفاوت نسل ها، شاید به خاطر کم تجربگی من و پرتجربه بودن مامان، شاید به خاطر شرایط تربیتی و اجتماعی متفاوت و یا شاید به خاطر تفاوت هایی که بین آدم ها وجود دارد، [
مریم
زن هم آدم است! حق دارد علاقههایی داشته باشد و برای رسیدن به علایقش تلاش کند و حتی آنها را خیلی خوب هم به دست بیاورد. نمیشود که چون زن قابلیت مادرشدن دارد و مرد ندارد، او را در خانه حبس کنیم و بگوییم تو فقط همینی و غیر از این چیزی نباید باشی!
مریم
من بهجای آن دختر احساس میکردم به تمام شخصیت زنانهام توهین شده است. پسر به اتاقش رفت و دختر درحالیکه داشت لبخندش را با دندانهایش جمع میکرد که پیدا نشود، خوشحال و شاداب رفت. واقعاً رفت! پسر صاف ایستاد و توی صورتش گفت که برای من مهم نیست تو مدرک کامپیوتر داری یا نه! خوشگلی پس بیا! و این دختر هم خوشحال شد و رفت! واقعاً احساس نکرد بهجای استفاده از قابلیتهای علمی، ارتباطی و تخصصیاش، دارند از قابلیتهای جنسیاش استقبال میکنند؟!
مریم
ما همین زنانی هستیم که میتوانیم اگر روسریمان در بلبشوی خانهداری و فعالیت خارج از خانه نخکش شد، دو سرِ نخکششدهاش را بگیریم و بکشیم و تلاش کنیم رنج نخکششدن را کم کنیم. همین زنانی که لبخندمان مثل پیچک از روزنهٔ کارهای خانه و اجتماع بیرون میزند و به همه زندگی میبخشد. ما خودمانیم و هرچه جز این بگوییم به خودمان ظلم کردهایم؛ همین سرکار عِلّیهها!
مریم
اما اگر تمام ما آدمها دقیقاً طبق آنچه عرف برایمان مشخص کردهاست حرکت کنیم چه میشود؟ عرف پایش را روی پایش میاندازد و کوچکترین تهدیدی برای خودش احساس نمیکند. بعد چه چیزی در جامعه تغییر میکند؟ کدام مهرهٔ اشتباه به سر جایش برمیگردد؟
مریم
حال ما در جامعهای زندگی میکنیم که آمیزهای از نگاه سنتی و مدرن است و هیچکدام بهطور مستقل نتوانستهاند پاسخگوی سؤالها، ابهامها و نیازهای زنان باشند. جامعهٔ سنتی با محدود کردن زن به خانه و خانواده، در را به روی رشد اجتماعی خانواده و رشد عاطفی جامعه میبندد. جامعهٔ مدرن نیز با حبس کردن زن در قفس بهظاهر زیبای فعالیت اجتماعی، نیاز ذاتی فرد، خانواده و جامعه را به نقش مادری انکار میکند. درنتیجه زنان در سرگردانیِ میان شوق به فعالیت اجتماعی و مسئولیتهای خانوادگی و نیاز به مادری در تکاپو هستند؛ یک بام و دو هوایی که ایجاد تعادل در آن بهسادگی میسر نمیشود.
مریم
گفت خلبان است ناگهان خودم را بر فراز کرهٔ زمین تصور کردم که دختری لاغر و سبزه با فرمان توی دست و گاز زیر پایش جانم را در دست گرفته است و خدا را شکر کردم که بهجای نشستن در کابین خلبان، کنار من است. چند دقیقه بعد به خودم نهیب زدم که هِی! این کلیشههای جنسیتی مسخره را دور بینداز! چه فرقی دارد زن خلبان باشد یا مرد؟ مهم این است که هر که هست کارش را خوب بلد باشد. نامش خیلی فانتزیگونه «هما» بود. انگار زمانی که به دنیا آمده بود از او پرسیده بودند بزرگ شوی میخواهی چهکاره شوی؟ و او هم در همان قنداق و درحال وَنگسردادن گفته بوده که خلبان!
مریم
از وقتی یادم هست همیشه وقتی خانه نیستم دلم برای خانه تنگ میشود و از تصور اینکه بتوانم در خانه آزادانه بمانم و هرچقدر دلم میخواهد کتاب بخوانم و فیلم ببینم و داستان بنویسم ذوقزده میشوم و از طرف دیگر آدمِ کاملاً در بند خانهای هم نیستم؛ یعنی زیاد که خانه بمانم کمحوصله میشوم و زیاد که نباشم کلافگی به سراغم میآید. برای همین است که همیشه یکی در میانِ موقعیتهای شغلیام را نابود میکنم!
مریم
من به این باور رسیده بودم که هویت یک زن را نقش همسری-مادری او میسازد، اما با این هویت احساس ارزشمندی نداشتم. من هویت یک زن فعال اجتماعی در نظرم مقبولتر بود، اما با خانوادهمحوری تناسب نداشت. بعدها به درک دیگری از نقش خانوادگی و اجتماعی رسیدم که هویتی متفاوت برایم رقم زد.