حسين(ع) عنان مركب از ميدان برتافته، به صف لشكر خود باز آمده دل بر محاربه نهاد و اين واقعه در روز جمعه بود، دهم محرم، سال بر شصت ويك از هجرت سيد عالم(ص) و لشكر مخالف به قولي هفده هزار و به روايتي سي هزار بودند.
بریده هایی از کتاب "کتاب روضه (گزیده مستند روضهالشهدای ملاحسین واعظ کاشفی)"
خدیجه
در آن شب حسین بفرمود تا آن کرسی که از ساج ساخته، همراه داشت، در میان صحرا بنهادند و جمع لشکر خود را طلبیده، بر بالای کرسی نشست و خطبهای در غایت به فصاحت و نهایت بلاغت ادا کرد و بعد از ثنای خداوند تعالی و تعظّم و درود سید عالم فرمود «الحمد الله علی السَّراءِ و الضّراءِ» امّا بعد بدانید که من هیچکس را از اصحاب خویش باوفاتر نیافتم و هیچ آفریده را از اهلبیت خود، رحیمتر و نیکوکردارتر ندیدم.
خدیجه
القصّه، آن روز و شب حرب نکردند و ملازمان امام مظلوم، روی نیاز به درگاه حیّ قیّوم آورده، همهٔ شب گرسنه و تشنه به ذکر الهی و درود حضرت رسالت میگذرانیدند. نورالائمه آورده که چون روز تاسوعا بگذشت و شب عاشورا درآمد، سلطان سیارگان در تعزیتخانهٔ غروب مقام گرفت و شب مشکفام، پلاس سیاه و پیراهن کبود در ماتم خاندان پوشید. خاتونان تابخانهٔ بلا به نظارهٔ شهیدان کربلا آمدند. شفق خون دیده در دامن سپهر ریخت، عرصهٔ زمین گرد ادبار و خاکستر رخسار بر فرق خویش بیخت:
دود ظلام روی زمین را سیاه کرد
مه روی خویش را به خراشش تباه کرد