در اواخر قرن نوزدهم، نخبگان روشنفکری و سیاسی عثمانی، نظریات خیالپرورانهٔ ملیگرایانهای درست کردند که عثمانی بودن را با ترکیهای بودن برابر میگرفت. این گرایش، به بیگانهشدن زیردستهای غیرترکیهای استانبول، که اغلبشان عرب بودند، از امپراطوری عثمانی کمک کرد.
بریده هایی از کتاب "10 غلط مشهور درباره اسرائیل"
خدیجه
این مبلغان مذهبی، بهعنوان افرادی آمریکایی حس میکردند که فقط نمایندهٔ مسیحیت نیستند، بلکه نمایندهٔ تازهترین حکومت استقلالیافته روی نقشهٔ جهان هم هستند. نخبگان تحصیلکردهٔ فلسطین هم در کنار دیگر [نخبگان] جهان عرب، پذیرای این نظرات شدند و یک دکترین معتبر ملیگرایانه تدوین کردند که آنها را واداشت تا در درون امپراطوری عثمانی ابتدا خودمختاری داخلی بیشتری [برای عربها] درخواست کنند و دست آخر هم از آن استقلال بیابند.
خدیجه
فعالان محلی [یعنی فلسطینی] و غیرمحلیای در آن دوران وجود داشتند که این طرز جدید «تعریف و تبیین هویت خویش» را ترویج میکردند، درست همان چیزی که داشت در دیگر نقاط جهان هم رخ میداد. ایدههای ملیگرایانه، تا حدی از طریق «مبلغین مذهبی» آمریکایی وارد خاورمیانه شده بود. این مبلغین در اوایل قرن نوزدهم میلادی به این منطقه وارد شدند، هم به امید تغییر دادن دین مردم اینجا [و ترویج مسیحیت] و هم به آرزوی گسترش مفاهیم نوینِ مربوط به استقلال [و هویت ملی].
خدیجه
ما امروزه اطلاعات و درک بسیار بهتری از این بحث داریم که مردمی که در آنجا زندگی میکردند در آستانهٔ [آغاز] استعمار و کوچ صهیونیستی به کشور [شان]، خود را چگونه تعریف میکردند. درست مثل دیگر مناطق خاورمیانه و غیر خاورمیانه، جامعهٔ فلسطین هم با مفهوم تعریفگر قدرتمندی که در قرنهای نوزدهم و بیستم رواج داشت آشنا شده بود: مفهوم ملت.
مریم
میتوانیم ببینیم که تصرف کرانهٔ باختری و باریکهٔ غزه، اتمام کاری است که در سال ۱۹۴۸ آغاز شده بود. در سال ۱۹۴۸، جنبش صهیونیسم ۸۰ درصد از فلسطین را تصرف کرد، و در سال ۱۹۶۷، تصرف خود را تکمیل نمود. نگرانی جمعیتشناسانهای که مدام در ذهن بنگوریون بود (یعنی ایجاد یک اسرائیل بزرگتر، ولی درحالیکه یهودیها در آن اکثریت ندارند) به طرز مسخرهای با زندانی کردن جمعیت مناطق اشغالی در زندان «عدم تابعیت و عدم شهروندی» حل شد. این تنها یک توصیف تاریخی نبود. از جهات متعدد، هنوز و در سال ۲۰۱۷ هم اینها همچنان «واقعیت موجود» هستند.
مریم
تابستان ۲۰۱۲، تعداد بسیار عظیمی از یهودیهای طبقهٔ متوسط اسرائیل به مدت ۷ هفته علیه سیاستهای اجتماعی و اقتصادی دولتشان دست به تظاهرات زدند. رهبران و هماهنگکنندگان این جنبش اعتراضی برای اینکه مطمئن شوند بزرگترین تظاهرات ممکن صورت خواهد گرفت [و هیچ اسرائیلیای خودش را از آن کنار نخواهد کشید] جرئت اشاره به اشغالگری، استعمارگری یا تبعیض نژادی [دولت] را نداشتند. آنها مدعی بودند که منبع هر شری، سیاستهای کاپیتالیستی دولت است. آنها [فقط] در سطحی مشخص، یک نکته داشتند: [میگفتند] این سیاستها اجازه نداده که «نژاد برتر» اسرائیل [یعنی یهودیها]، بهصورت کامل و به طرز یکسان از میوههای تجاوز به فلسطین و سلب مالکیت از فلسطینیها بهرهمند شوند.
مریم
فلسطین، همیشه سرزمینی مابین دریا تا رودخانه بوده است. هنوز هم همینطور است. تغییر داراییهای فلسطین نه با جغرافیا، بلکه با جمعیتشناسی مشخص شده است. جنبش وطنگزین که در اواخر قرن نوزدهم به فلسطین وارد شد، حالا نیمی از جمعیت فلسطین را تشکیل میدهد و کنترل [و حاکمیت] آن نیمهٔ دیگر [یعنی فلسطینیهای بومی] را از طریق فضایی مرکب از یک ایدئولوژی نژادپرستانه و سیاستهای مبتنی بر تبعیض نژادی در دست دارد. مسئلهٔ صلح، مربوط به تغییرات جمعیتشناسانه و یا طراحی مجدد نقشهها نیست. مسئلهٔ صلح، حذف این ایدئولوژیها و سیاستهاست.